شماره ۱: بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست
شماره ۲: با عشق تو جان خویش در خواهم باخت
شماره ۳: ای در سر ذره ذره سودا از تو
شماره ۴: تا چند ز سودای تو در سوز و گداز
شماره ۵: خونی که ز تو درجگرم میگردد
شماره ۶: جان پیش رخت نثار خواهم آورد
شماره ۷: گه عشق توام چو شمع گرینده کند
شماره ۸: در عشق تو از نفع و ضرر نندیشم
شماره ۹: جان روی دل افروز ترا باید داشت
شماره ۱۰: دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود
شماره ۱۱: تن جز به هوای تو قدم مینزند
شماره ۱۲: ای جان و دلم به جان و دل مولایت
شماره ۱۳: بر خویش بسی چو شمع بگریستهام
شماره ۱۴: کارم که چو زلف تو مشوش دارم
شماره ۱۵: ای رفته به آسمان نفیرم بی تو
شماره ۱۶: هر لحظه در آتش غمم اندازی
شماره ۱۷: از آتش عشق چون تو جان افروزی
شماره ۱۸: ای کاش هزار موی بشکافتمی
شماره ۱۹: آن دل که چو موم نرمم آمدبی تو
شماره ۲۰: در راه غم تو جسم و جوهر بنماند
شماره ۲۱: جان بر گره زلف تو آموخته گیر
شماره ۲۲: از بس که ز غم سوختم ای شمع طراز
شماره ۲۳: تادور فتادهام از آن نادره کار
شماره ۲۴: دل در غم عشق دلفروزم همه شب
شماره ۲۵: تا آتش عشق او برافروخت مرا
شماره ۲۶: در عشق چو شمع من به سوزم زنده
شماره ۲۷: تا روی به روی دلفروز آوردیم
شماره ۲۸: هر دل که ره چنان جمالی یابد
شماره ۲۹: با دل گفتم که راه دلبر گیرم
شماره ۳۰: امشب به صفت شمع دلفروزم من
شماره ۳۱: خورشید ز سوز من سراسیمه بسوخت
شماره ۳۲: تا چند قفا ز نیک و بد خواهم خورد
شماره ۳۳: زین کار که در گردن من خواهد بود
شماره ۳۴: چون عین بریدگی بود دوختنم
شماره ۳۵: شمعم که خوشی میان سوزم بکشند
شماره ۳۶: شمعم که غذای من ز من خواهد بود
شماره ۳۷: شمعم که چنین زار و نزار آمدهام
شماره ۳۸: گر میسوزم مرا مکن چندین عیب
شماره ۳۹: گفتی چه کنم تا شب من گردد روز
شماره ۴۰: دانی تو که شمع را چرا افروزند
شماره ۴۱: ای دل دیدی که هر که شد زنده بمرد
شماره ۴۲: امروز منم عهد مصیبت بسته
شماره ۴۳: مائیم ز غم سوخته خوش خوش چون شمع
شماره ۴۴: در خفیه بسوختم بسی بی آتش
شماره ۴۵: چون نیست نصیب من به جز غمخواری
شماره ۴۶: تا چند روم که این ره کوته نیست
شماره ۴۷: پیوسته ز عشق جان و تن میسوزم
شماره ۴۸: سر رفت به باد و من کله میدارم
شماره ۴۹: چون صبح به خنده یک نفس خرسندم
شماره ۵۰: شمعم که ز خود نهان فرو میگریم
شماره ۵۱: ما بحر بلا پیش گرفتیم و شدیم
شماره ۵۲: شمعم که حریف آتشم میآید
شماره ۵۳: هر لحظه مرا چو شمع سوز افزون شد
شماره ۵۴: داری سر عشق کار از سردرگیر
شماره ۵۵: تا هیچ چو شمعت سر و کار خویش است
شماره ۵۶: گر عیاری خشک و ترت سوختنی است
شماره ۵۷: تا تو به بلای عشق تن در ندهی
شماره ۵۸: گر هست دلت سوخته جان افروز
شماره ۵۹: ای آن که دل زنده تو مرد از تو
شماره ۶۰: چون شمع به یک نفس فرو مرده مباش
شماره ۶۱: آن را که درین حبس فنا باید مرد
شماره ۶۲: در عشق چو شمع با خطر نتوان زیست
شماره ۶۳: چون گل به دل افروخته میباید بود
شماره ۶۴: در عشق چو شمع سوز باید آورد
شماره ۶۵: چون تن زده سر به راه میباید داشت
شماره ۶۶: در شمع نگر فتاده در سوز و گداز
شماره ۶۷: شمعی که ز درد او کسی باز نگفت
شماره ۶۸: از دل غم دلفروز میباید دید
شماره ۶۹: بس شب که چو شمع با سحر باید برد
شماره ۷۰: شمعی که ز سوز خویش بر خود بگریست
شماره ۷۱: گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز
شماره ۷۲: گفتم:شمعا! چون همه شب در کاری
شماره ۷۳: ای شمع سرافراز چه پنداشتهای
شماره ۷۴: ای شمع! فروختی و لاف آوردی
شماره ۷۵: چون شمع دمی نبود خشنود از خویش
شماره ۷۶: میپرسیدم دوش ز شمع آهسته
شماره ۷۷: شمع از در جمع چون درآمد حالی
شماره ۷۸: آتش همه با شمع جفا خواهد کرد
شماره ۷۹: از روغن شمع بوی خون میآید
شماره ۸۰: ای شمع! ترا نیست ز سوز آگاهی
شماره ۸۱: ای شمع! برو که سوختن حد من است
شماره ۸۲: ای شمع! ترا ز سوز محروم کنند
شماره ۸۳: ای شمع! تویی علی الیقین دشمن تو
شماره ۸۴: ای شمع! چو از آتش افسر کردی
شماره ۸۵: ای شمع! اگرچه مجلس افروختهای
شماره ۸۶: ای شمع! چو تو هیچ کس آشفته ندید
شماره ۸۷: ای شمع! مگر چنان گمانت افتادست
شماره ۸۸: از آه دلم کام و زبان میسوزد
شماره ۸۹: ای شمع! بلا در تو اثر خواهد کرد
شماره ۹۰: در شمع نگاه کن که جان میسوزد
شماره ۹۱: شمع است که همچو سرکشی میخندد
شماره ۹۲: شمعی که به یک دو شب فرو میگذرد
شماره ۹۳: ای آتش شمع سوز ناساز مشو
شماره ۹۴: ای شمع! دمی از دل مضطر میزن
شماره ۹۵: در عشق تو عقل و سمع میباید باخت
شماره ۹۶: ماتم زده تو جان سرگشته ماست
شماره ۹۷: روی تو که عقل ازو خجل میآید
شماره ۹۸: چون شمع ز سوختن دمی دم نزنم
شماره ۹۹: تا از سر زلفت خبرم میماند
شماره ۱۰۰: من شمع توام که گر بسوزم صد بار
شماره ۱۰۱: بر بوی وصال میدویدم همه سال
شماره ۱۰۲: پیوسته کتاب هجر میخواهم خواند
شماره ۱۰۳: در اشک خود از فرقت آن یار که بود
شماره ۱۰۴: گفتم:جانا! عهد و قرارت این است
شماره ۱۰۵: دل بی غم دلفروز نتوان آورد
شماره ۱۰۶: دی میگفتم دست من و دامن او
شماره ۱۰۷: امروز منم فتاده زان دلکش باز
شماره ۱۰۸: چون نیست امید غمگسارم نفسی
شماره ۱۰۹: ای شمع! کسی که چون تو آغشته بود
شماره ۱۱۰: ای شمع جهان فروز! در هر نفسی
شماره ۱۱۱: ای آتش شمع بر تن لاغر او
شماره ۱۱۲: چون شمع یک آغشته تنها بنمای