گنجور

 
 
 
امیر معزی

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او

اقبال رسانید به گردون سر او

ماییم به مهر و دوستی در خور او

فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
اوحدالدین کرمانی

سربازی کن اگر تو داری سر او

پا داری کن باز مگرد از درِ او

می دان به یقین که تاتوی باتو بود

ممکن نبود که باریابی برِ او

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
کمال‌الدین اسماعیل

آن شمع که آفت سرست افسر او

فربه شود از اشک تن لاغر او

بر گریۀ من شبی بخندید بطنز

سرّدل من گشت قضای سر او

خواجوی کرمانی

بر بود دلم یک نظر از منظر او

جان در سر دل رفت و دلم در سر او

چشمم بکنار از آن گهر می بخشد

کاین چیز سرشته اند در گوهر او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جلال عضد

شاها! خصمت چو تیره شد اختر او

تیغ تو فرو برد به گل گوهر او

لیکن حاسد هنوز در سر دارد

نامی باشد اگر ببرّی سر او

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه