بوسعید مِهنه در حمّام بود
قایِمش افتادهمردی خام بود
شوخِ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیش روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاکجان
تا جوانمردی چه باشد در جهان؟
شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست
پیش چشم خلق، ناآوردنست
این جوابی بود بر بالای او
قایِم افتاد آن زمان در پای او
چون به نادانیِّ خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
خالقا، پروردگارا ، مُنْعِما
پادشاها، کارسازا ، مُکْرِما
چون جوانمردیِّ خلق عالَمی
هست از دریای فضلت شبنمی
قایم مطلق تویی اما به ذات
وز جوانمردی ببایی در صفات
شوخی و بیشرمیِ ما در گذار
شوخ ما را پیش چشم ما میار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.