خاتمۀ کتاب: سخن گر برتر از عرش مجیدست
(۱) حکایت آن مرد که بر مکتب گذر کرد: بزرگی بر یکی مکتب گذر کرد
(۲) گفتار مرد خدای پرست: چنین گفتست روزی حق پرستی
(۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد: بپرسید از اویس آن پاک جانی
(۴) حکایت وفات اسکندر رومی: چو اسکندر ز دنیا رفت بیرون
(۵) حکایت مرد خاک بیز: چنین گفت آن یکی با خاک بیزی
(۶) حکایت ایّوب پیغامبر: بزرگی گفت ایّوب پیمبر
(۷) حکایت اعرابی در حضرت نبوّت: یکی اعرابی آمد پیشِ مهتر
(۸) حکایت آن زن در حضرت رسالت: پیمبر گفت بس مفسد زنی بود
(۹) حکایت شبلی با ابلیس در عرفات: مگر شبلی امام عالم افروز
(۱۰) حکایت بایزید و زنّار بستن او: چو در نزع اوفتاد آن پیر بسطام
(۱۱) مناجات ابراهیم ادهم: به پیش کعبه ابراهیم ادهم
(۱۲) حکایت رندی که ازدکانی چیزی میخواست: یکی رندی میان داغ ودردی
(۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک: کنیزی داشت عبدالله مسعود
(۱۴) حکایت بشر حافی که نام حق تعالی بمشک بیالود: در اوّل روز میشد بشرِ حافی