شمع رویت را دلم پروانهای است
لیک عقل از عشق چون بیگانهای است
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
بر سر موی است جان کز دیرگاه
یک سر موی توام در شانهای است
زلف تو زنار خواهم کرد از آنک
هر شکن از زلف تو بتخانهای است
واندران بتخانه درد عشق را
جان خون آلود من پیمانهای است
وصل تو گنجی است پنهان از همه
هر که گوید یافتم دیوانهای است
در خرابات خرابی میروم
زانکه گر گنجی است در ویرانهای است
مرغ آدم دانهٔ وصل تو جست
لاجرم در بند دام از دانهای است
خفتهای کز وصل تو گوید سخن
خواب خوش بادش که خوش افسانهای است
وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا
هر که فانی شد ز خود مردانهای است
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانهای است
بیدقی عطار در عشق تو راند
گر به فرزینی رسد فرزانهای است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به احساسات عمیق عاشقانه خود اشاره دارد. او خود را همچون پروانهای میداند که دور شمع عشق میچرخد، در حالی که عقل او از این عشق دور است. او بیان میکند که جان او مانند پروانهای است که به شمع زیبایی و جذابیت معشوقش وابسته است. در این شعر از زلف معشوق به عنوان نمادی از زیبایی و همچنین درد و رنج عشق یاد میشود. شاعر عشق را گنجی پنهان توصیف میکند و بیان میکند که کسی که به دنبال عشق است، ممکن است در ویرانیها نیز جستجو کند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که دستیابی به عشق واقعی مستلزم فانی شدن از خود است و امیدوار است که اگر معشوق او را در عشق خود فانی کند، این عمل باعث شادیاش خواهد شد. شاعر همچنین به بازی بیدق در عشق اشاره میکند و بیان میکند که اگر به فرزانگی برسد، تبدیل به فردی عقلانی میشود.
هوش مصنوعی: دل من مانند پروانهای است که به شمع چهره تو علاقه دارد، اما عقل من از عشق و جذبهات به دور است و بیگانه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پرواز زنان در مقابل شمعی که نمایانگر زیبایی توست، جان من که بیپرواست، شبیه یک پروانه است.
هوش مصنوعی: بر سر موی تو، جان من به خطر افتاده است؛ چرا که مدت زیادی است که یک تار موی تو در شانهام گره خورده است.
هوش مصنوعی: من میخواهم زلف تو را بهعنوان نوار خویش بپوشم، زیرا هر درشتی و شکنی در زلف تو برای من مانند معبدی مقدس است.
هوش مصنوعی: عاشقان در معبد بتها به دنبال درد عشق هستند و جان خونین من به عنوان پیمانهای از این درد به حساب میآید.
هوش مصنوعی: وصال تو مانند گنجی است که از دید همه پنهان مانده است. هر کس که با افتخار بگوید آن را پیدا کرده، دیوانهای بیش نیست.
هوش مصنوعی: در مکانهای خراب و ویران به سر میبرم، زیرا اگر گنجی هم وجود داشته باشد، در همین ویرانیهاست.
هوش مصنوعی: پرندهٔ وجود انسان به دنبال دانهٔ پیوند با تو میگردد، بنابراین ناگزیر در دام وابستگی به آن دانه گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در خواب شیرین است و از عشق تو صحبت میکند، خوابش مبارک باشد؛ زیرا او داستانی زیبا و دلنشین را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: کسی که به وصل محبوب دست پیدا کرد، باید خود را فراموش کرده باشد. هر کسی که از خود عبور کند، به نوعی دیگر وجودش را از دست میدهد و این نشانهای از شجاعت اوست.
هوش مصنوعی: اگر مرا در عشق خود از بین ببری، باقیماندهام بر جانم، شکرانهای است.
هوش مصنوعی: عطار در عشق تو به طور ناشیانه بازی میکند، اما اگر به شخص باهوش و زبردستی برسد، در واقع شخصی شایسته و دانا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این مر ایشان را سلامت خانه ای است
وز مکاره نزد حق کاشانه ای است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.