تا بگویم باقی احوال شاه
با گروه کودکان در عرض راه
زانکه اصحابند در مسجد غمین
چشم اندر راه خیرالمرسلین
مخلصی جوزانکه اصحاب رسول
منتظر بنشسته در مسجد ملول
چون خرید آن شاه عالم خویش را
دامنش از چنگ طفلان شد رها
بحر فارغ شد ز چنگ قطره ها
مهر خود را واخرید از ذره ها
گفت گریان قدر خود نشناختم
هم بهای خویش روشن ساختم
شد معین قیمت من بی گزاف
قدر من اینست نبود جای لاف
درهمی ده بیست داد آن کاروان
در بهای یوسف بی مثل و مان
رحمت حق بر روان پاک او
ابر رضوان آب پاش خاک او
قیمت من گرد کانی شد سه چار
بنده ام آری و اینم اعتبار
این چه حلم است ای دو عالم بنده ات
از ثریا تا ثری شرمنده ات
این چه خلق است ای ملایک چاکرت
زلف حورالعین جاروب درت
زیر بار منتت کون و مکان
داده ای تن زیر بار کودکان
قیمت یک تار مویت صد جهان
می کنی خود را بها ده گرد کان
خاک پایت را شرف بر مهر و ماه
اختورانت بندگان در بارگاه
آسمان یک خیمه ی کوتاه تو
عرش و کرسی پایه ای از کاه تو
یک خریداری نمودی از کرم
بنده کردی هم عرب را هم عجم
یک دهن خواهم به پهنای جهان
یک زبان جاری بود چون عسقلان
تا سخن از وصف آن شه سرکنم
حقه گردون پر از عنبر کنم
لیک تا گفت و شنو عالم پر است
زین صدف گوشی است هرجا پر دراست
گر نخواهی شرح نور آفتاب
خلق او خشبوتر است از مشک ناب
بلکه نور آفتاب از روی اوست
نافه گر خوشبو شده است از بوی اوست
خور ز روی او کند کسب ضیا
گل رسد از او به صد برگ و نوا
آسمان رفعت ز شأن او گرفت
از وقارش کوه اطمینان گرفت
چشمها عذب از لب شیرین او است
خاک را آرام از تمکین او است
از کف او ابر باران ریز شد
از دم او بحر لؤلؤ خیز شد
سرو بهر خدمت او قد کشید
لاله باداغش ز کوهستان دمید
نی اثر از گفت گوی او شنود
کاین جهان را عطر او خوشبوی بود
هرکه گوید مدح آن سلطان دین
او ستایش می کند خود را یقین
یعنی ای یاران دلم داناستی
روی او را دیده ام بیناستی
هم من از پیرایه داران شهم
شه شناسم سرّ شه را آگهم
چون تو گویی مدح خورشید جهان
می نیفزاید کمال خور از آن
می شود روشن از آن بینایی ات
امتیاز ظلمت نورانی ات
می ستایی دیدگان خود یقین
دیده ی من روشن است از نور بین
همچنین هرکس که زیبایی ستود
شرح زیبایی خود را وانمود
داد از صدق حواس خود خبر
یعنی ای یاران نه من کورم نه کر
هم دلم دانا و جانم روشن است
گفتهای من گواهان منست
همچنان که آن دگر یک کز گزاف
از قبول و رد شد اندر اعتساف
گر نکوهش کرد گر خواند آفرین
نی مطابق بود او با حق نه این
خویشتن را ضایع و نابود کرد
نزد دانا خویش را مردود کرد
گفتهای او گواه عیب او ست
از توراوش فهمی آب اندر سبو ست
بوی پنبه سوزت آمد در دماغ
دانی اندر جامه ات افتاد کاغ
عالمی در محفل تدریس بود
در مسائل ماهر و بی ویس بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن کودکان و پیروان پیامبر (ص) در انتظار او هستند و غمگین به نظر میرسند. شاعر از قیمت و ارزش والای انسانها و اهمیت وجود پیامبر سخن میگوید. او اشاره میکند که شاه عالم (پیامبر) خود را از دست کودکان آزاد کرده و ارزش واقعی انسان را یادآور میشود. سپس با تأکید بر ویژگیهای پیامبر، از زیبایی و عظمت وجود او یاد میکند و بیان میدارد که همه چیز از نور و وجود او نشأت میگیرد. در نهایت، تاکید میشود که هر کسی که به مدح پیامبر میپردازد در حقیقت خود را ستایش میکند و این نشاندهنده درک و شعور انسانی اوست. شاعر این موضوع را با طعنه به کسانی که به گزاف و نادرست مدح میکنند، نیز مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: باید بگویم که باقی ماجراهای شاه و کودکان در حاشیه مسیر چگونه بود.
هوش مصنوعی: چونکه دوستان در مسجد به دور از شادمانی نشستهاند و چشم به راه بهترین پیامبر هستند.
هوش مصنوعی: مخلصی که در حال آرزوی ملاقات با یاران پیامبر است، در مسجد نشسته و از انتظار خسته و بیتاب است.
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه جهانی که خود را خرید، دامنش از دست کودکان آزاد شد.
هوش مصنوعی: دریا از دست قطرهها رهایی یافت و عشق و محبت خود را از ذرات کوچک به دست آورد.
هوش مصنوعی: او میگوید که در هنگام گریه کردن، نتوانسته ارزش واقعی خود را درک کند و با شناختن خود، به روشن شدن بهای وجودش پرداخته است.
هوش مصنوعی: قیمت و ارزش من بهوضوح مشخص شده و نیازی به اغراق نیست؛ اینکه من چه قدر ارزشمند هستم، خود بهخودی خود روشن است.
هوش مصنوعی: کاروان در ازای یوسف، مبلغ قابل توجهی پرداخت کرد که نشان دهنده ارزش بالای او بود.
هوش مصنوعی: رحمت الهی بر روح او نازل گردد، همچون ابر بهشتی که بر خاک او آب میاندازد.
هوش مصنوعی: من قیمت بالایی دارم و به اندازه سه یا چهار بنده، ارزشمند هستم. این نیز نشانهای از اعتبار من است.
هوش مصنوعی: این چه صبری است، ای موجودات عالم، که من از بلندیها تا پایینترین نقاط، در برابر تو خجالتزدهام؟
هوش مصنوعی: این چه نوع آفرینشی است که ای فرشتگان، موهای زیبای حورالعین، گیسوانت را به طور مرتب میکند؟
هوش مصنوعی: تو با پذیرش محبت و نعمتهای تو، زندگی و وجودت را به عنوان تشکر تقدیم کردهای و زیر بار سختیها و مسئولیتهای بچهها رفتهای.
هوش مصنوعی: قیمت یک تار مویت به اندازهٔ تمام دنیا ارزش دارد، اما خودت را ارزان بشمار چون در این دنیا ارزش راهیابی به حقیقت را داری.
هوش مصنوعی: خاک زیر پای تو از ارزش بیشتری برخوردار است تا خورشید و ماهی که در کنار تو هستند و بقیهی بندگان در دربار تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: آسمان همچون چادر کوتاهی است که تو برپا کردهای و عرش و کرسی به پای تو وابستهاند، گویی که آنان نیز از کاهی ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: شما با مهربانی خود، خریداری انجام دادید و من را در این کار یاری کردید، هم برای عربها و هم برای عجمها.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که صدایی به وسعت تمام دنیا داشته باشم و زبانم مانند عسل شیرین و خوشگفتار باشد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم زیبایی و بزرگی او را توصیف کنم، تلاش میکنم که به بهترین شکل از آن بگویم و دنیا را پر از عطر و خوشبویی کنم.
هوش مصنوعی: اما زمانی که گفت و شنید، دنیا پر است از این نکته؛ هر جا گوش شنوایی باشد، پر از دانش و آگاهی است.
هوش مصنوعی: اگر نخواهی درباره نور آفتاب توضیح بدهم، باید بدانی که وجود او از بهترین و خالصترین عطرها نیز معطرتر است.
هوش مصنوعی: نور آفتاب از چهره او میتابد و عطر خوشبویی که در فضا منتشر شده، ناشی از وجود اوست.
هوش مصنوعی: نور خورشید از چهره او تابیده میشود و از این روشنی گلها به صد رنگ و صدا میرسند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بزرگی و مقام او به اوج رسید و کوه به خاطر وقار و اعتمادش استوار شد.
هوش مصنوعی: چشمان او به اندازهای خوشنواز است که یادآور طعم شیرین لبهایش است و خاک به خاطر قدرت و عظمت او آرامش مییابد.
هوش مصنوعی: از دست او باران شروع به باریدن کرد و از نفس او دریا پر از مروارید شد.
هوش مصنوعی: سرو برای خدمت او به بلندای قد و قامت خود ایستاده و لالههای زیبا از داغش در کوهستان به گل نشستهاند.
هوش مصنوعی: این دنیا به دلیل وجود او، عطر و بویی دلنشین دارد و هیچ نشانی از کلام او شنیده نمیشود.
هوش مصنوعی: هر که درباره آن سلطان دین سخن خوبی بگوید، در واقع خود را می ستاید و در این کار هیچ شکی نیست.
هوش مصنوعی: ای دوستان، دلم آگاه است که من روی او را دیدهام و حالا همه چیز را میفهمم.
هوش مصنوعی: من نیز از زرق و برقداران هستم و او را میشناسم؛ از رازهای او باخبرم.
هوش مصنوعی: وقتی تو از ویژگیهای خورشید بگویی، به آن چیزی افزوده نمیشود؛ کمال و زیبایی خورشید خود به خود کامل است و نیازی به تعریف و تمجید ندارد.
هوش مصنوعی: از بینایی تو میتوان به وضوح تفاوت نور و تاریکی را فهمید.
هوش مصنوعی: من به چشمان خود افتخار میکنم، زیرا یقین دارم که چشمانم پر است از نور و آگاهی.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی را تحسین کرده، در واقع تجلی و تفسیر زیبایی خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: ای دوستان، من به وضوح احساسات و درک خود را دارم و نه نابینا هستم و نه ناشنوا.
هوش مصنوعی: دل من آگاهی دارد و جانم روشن و آگاه است. سخنان من نشانههایی هستند که به صدق خود گواهی میدهند.
هوش مصنوعی: درست مانند آن فرد دیگر که بدون فکر و بررسی، به سادگی پذیرفت و یا رد کرد و در حالتی غیرمنطقی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را سرزنش کند یا از تو ستایش کند، این نشاندهنده تطابق او با حقیقت نیست.
هوش مصنوعی: انسانی که به دانایی و آگاهی توجه نمیکند، در واقع خود را باطل و بیمسیر میسازد و از نظر آن دانشمند، به اعتبار و منزلت خودش لطمه میزند.
هوش مصنوعی: کلام او نشاندهندهی نقصهای اوست، چرا که از صحبتهایش میتوان به عمق وجودش پی برد.
هوش مصنوعی: بوی سوختن پنبه به بینیات میرسد و میدانی که در لباسات کاغذی افتاده است.
هوش مصنوعی: در یک محفل آموزشی، عالمی حضور داشت که در مباحث علمی دارای تخصص و مهارت بود و هیچ کسی به اندازه او در این زمینه برجسته نبود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.