گنجور

 
عطار

منم و گوشه‌ای و سودایی

تن من جایی و دلم جایی

هر زمانم به عالمی میلی

هر دمم سوی شیوه‌ای رایی

مانده در انقلاب چون گردون

گاه شیبی و گاه بالایی

ساکن گوشهٔ جهان ز جهان

همچو من نیست هیچ تنهایی

ای عجب گرچه مانده‌ام تنها

مانده‌ام در میان غوغایی

رهزن من بسی شدند که من

راه گم کرده‌ام به صحرایی

کارم اکنون ز دست من بگذشت

که در افتاده‌ام به دریایی

نیست غرقه شدن درین دریا

کار هر نازکی و رعنایی

من سرگشته عمر خام طمع

می‌پزم بر کناره سودایی

مانده امروز با دلی پر خون

منتظر بر امید فردایی

الغیاث الغیاث زانکه ندید

کس چو عطار هیچ شیدایی

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

دل گشائی چو قبا درپوشی

جان ببندی چو دهن بگشائی

تو بر آیینه نهی صد منت

پس رخ خویش بدو بنمائی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
کمال‌الدین اسماعیل

ز ابر چون برف سیم باریدی

گر بدی چون دل تو دریایی

باشد اومید با کفت گستاخ

هر زمان می کند تمنّایی

باز چرخ خرف دگر باره

[...]

عراقی

این چه رنگ است بدین زیبائی؟

چه لباس است بدین یکتائی؟

ابن یمین

دیده ام اکثر ممالک را

به ندیدم ز ملک تنهائی

سایه همسایه گیر اگر خواهی

تا چو ابن یمین برآسائی

جهان ملک خاتون

بربود از من دل دل ربائی

جز وصل او نیست دل را دوایی

درد دل من از جور یارست

سر بکند هم روزی ز جایی

دیدم رخش را دانم که روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه