نیم شبی سیم برم نیم مست
نعرهزنان آمد و در در نشست
هوش بشد از دل من کاو رسید
جوش بخاست از جگرم کاو نشست
جام می آورد مرا پیش و گفت
نوش کن این جام و مشو هیچ مست
چون دل من بوی می عشق یافت
عقل زبون گشت و خرد زیردست
نعره برآورد و به میخانه شد
خرقه به خم در زد و زنار بست
کم زن و اوباش شد و مهره دزد
رهزن اصحاب شد و میپرست
نیک و بد خلق به یکسو نهاد
نیست شد و هست شد و نیست هست
چون خودی خویش به کلی بسوخت
از خودی خویش به کلی برست
در بر عطار بلندی ندید
خاک شد و در بر او گشت پست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف حال و هوای شاعر در یک شب نیمهشب میپردازد. او در حالی که مست است، به میخانه میرود و در آنجا جام مینوشد. با نوشیدن شراب، عقل و خردش از دست میرود و خود را فراموش میکند. او به شدت تحت تأثیر میافتد و از زندگی و هویت خود فاصله میگیرد. در نهایت، آنچه که از خود داشته را میسوزاند و به یک حالت تواضع و خلوص میرسد، جایی که دیگر هیچ تفاوتی میان نیک و بد نمیبیند و عزت و مقامش را فراموش میکند. در پایان، او به خاک میرود و در مقابل عطار (نشاندهنده یک شخصیت معنوی) در موقعیتی پایینتر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در نیمهشب، من با حالت نیمهمست و سرمست، به کنار در آمدم و مشغول فریاد زدن شدم.
هوش مصنوعی: عقل و هوش من تحت تأثیر احساسات شدید قرار گرفت و از دل و جانم تحریک و جوش و خروشی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: جامی نزد من آورد و گفت: این جام را بنوش و هیچگاه مست نشو.
هوش مصنوعی: وقتی دل من طعم و بوی عشق را چشید، عقل از کار افتاد و خرد به فرمانبرداری درآمد.
هوش مصنوعی: او فریادش بلند شد و به میخانه رفت، در ورودی را زد و کمربند ریا را بر خود بست.
هوش مصنوعی: کمکم به افراد بیمسئولیت و ولگرد تبدیل شد و به دزدی و فریبکاری روی آورد و به جای انجام کارهای درست، به نوشیدن و میپرستی مشغول شد.
هوش مصنوعی: خوبی و بدی رفتار انسانها در یک طرف قرار دارد و در نهایت، با وجود همه تغییرات، وجود دارد و ناپدید نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی انسان تمام وابستگیهای خود را رها کند و از خودخواهیهای خویش بگذرد، میتواند به مرحلهای بالاتر و عالیتر از خود برسد.
هوش مصنوعی: در حضور عطار، کسی بلند مرتبه نمیشود و در کنار او همه به پستی و سقوط میافتند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بود و نبود آنچه بلندست و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
من به عذاب اندرم، آری رواست
مجلس عالی به شراب اندرست
صبحدمان، ازمی گل بوی مست
همچو نسیم سحرازجا به جست
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
خانه بهم بر زده چون عهد ترک
[...]
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
غیرت تو گفت برو راه نیست
[...]
بیتو حرام است به خلوت نشست
حیف بود در به چنین روی بست
دامن دولت چو به دست اوفتاد
گر بهلی باز نیاید به دست
این چه نظر بود که خونم بریخت؟
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.