گنجور

 
عطار

چون نیست کسی مرا به جای تو

ترک همه گفتم از برای تو

نور دل من ز عکس روی توست

تاج سر من ز خاک پای تو

خوش خوش بربود جان شیرینم

شیرینی لعل جانفزای تو

برد از سر دلبری دل مستم

مخموری چشم دلربای تو

خون دل من بریختی یعنی

یک بوسه بس است خونبهای تو

نی نی که مرا دریغ می‌آید

آن بوسه تورا به ناسزای تو

از جور چو من کسی چه برخیزد

عطار ندید کس به جای تو

 
 
 
سنایی

ای گشته ز تابش صفای تو

آیینهٔ روی ما قفای تو

بادست به دست آب و آتش را

با صفوت و نور خاکپای تو

با تو چه کند رقیب تاریکت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

سهل است سنائیا سنای تو

وین قدر و فضیلت و بهای تو

نزدیک کسی که او خرد دارد

کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو

اشعار ترا بجملگی دیدم

[...]

میبدی

ای گشته اسیر در بلای تو

آن کس که زند دم ولای تو

عشّاق جهان همه شده واله

در عالم عزّ و کبریای تو

بر قصه عاشقان خود بر زن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای آنکه بنزد عقل فاضلتر

از آب حیات خاک پای تو

تشویر همی خورد بهشت الحق

از مجلس بزم دلگشای تو

بگشاده ملک زبان بمدح تو

[...]

صائب تبریزی

چشمی که فتاد بر لقای تو

شد مشرق گوهر از صفای تو

هر روز هزار باد می میرد

هر کس که نمرد از برای تو

جان داد به خضر چشمه حیوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه