چون نیست کسی مرا به جای تو
ترک همه گفتم از برای تو
نور دل من ز عکس روی توست
تاج سر من ز خاک پای تو
خوش خوش بربود جان شیرینم
شیرینی لعل جانفزای تو
برد از سر دلبری دل مستم
مخموری چشم دلربای تو
خون دل من بریختی یعنی
یک بوسه بس است خونبهای تو
نی نی که مرا دریغ میآید
آن بوسه تورا به ناسزای تو
از جور چو من کسی چه برخیزد
عطار ندید کس به جای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و عشق سوزان شاعری است که به معشوقش ابراز محبت میکند. او میگوید که هیچکس نمیتواند جای معشوق را بگیرد و همه چیز را برای او رها کرده است. نور دل او از زیبایی معشوقش ناشی میشود و ارزش او برایش بسیار بالاست. شاعر به قدرت و شیرینی عشق اشاره میکند و میگوید که حتی یک بوسه از معشوق برای او کافی است. در نهایت، او به احساس تنهایی و بینظیری عشقش اشاره میکند و میگوید که کسی مانند او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی جز تو در کنارم نیست، همه چیز را به خاطر تو رها کردهام.
هوش مصنوعی: روشنی و زیبایی دل من ناشی از دیدن چهره تو است، و ارزش و مقام من بر اساس خاک پای توست.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو جانم را خوشحال و شاداب کرده است و لذت وجود تو مثل لعلی باارزش و شگفتانگیز، زندگیام را شیرین میکند.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو مرا مست کرده و چشمان دلربای تو باعث شده که کاهی از حال خودم بیخبر شوم.
هوش مصنوعی: من برای تو به اندازه یک بوسه، تمام عشق و احساس خود را فدای تو کردم.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عشق و اشتیاق است. شاعر با نوستالژی به بوسهای که میتواند به یاری و محبت بدل شود، اشاره میکند و نشان میدهد که با وجود ناراحتی یا ناسزاهایی که به او گفته شده، از آن بوسه و محبت دلش نمیآید و همچنان به آن با عشق میاندیشد.
هوش مصنوعی: کسی به اندازه من تحت ظلم و ستم قرار نگرفته است و عطار هم هیچ کس را به جای تو نمیشناسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته ز تابش صفای تو
آیینهٔ روی ما قفای تو
بادست به دست آب و آتش را
با صفوت و نور خاکپای تو
با تو چه کند رقیب تاریکت
[...]
سهل است سنائیا سنای تو
وین قدر و فضیلت و بهای تو
نزدیک کسی که او خرد دارد
کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو
اشعار ترا بجملگی دیدم
[...]
ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ و کبریای تو
بر قصه عاشقان خود بر زن
[...]
ای آنکه بنزد عقل فاضلتر
از آب حیات خاک پای تو
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
بگشاده ملک زبان بمدح تو
[...]
چشمی که فتاد بر لقای تو
شد مشرق گوهر از صفای تو
هر روز هزار باد می میرد
هر کس که نمرد از برای تو
جان داد به خضر چشمه حیوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.