گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم

عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم

روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام

عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم

در یتیم توام تا که درآمد به چشم

چشمهٔ چشمم بماند غرقهٔ در یتیم

زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست

زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم

چون سر زلف تو را باد پریشان کند

جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم

تیره گلیم توام رشتهٔ صبرم متاب

چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم

برد لب لعل تو از بر عطار دل

تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم