گنجور

 
عطار

ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم

عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم

روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام

عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم

در یتیم توام تا که درآمد به چشم

چشمهٔ چشمم بماند غرقهٔ در یتیم

زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست

زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم

چون سر زلف تو را باد پریشان کند

جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم

تیره گلیم توام رشتهٔ صبرم متاب

چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم

برد لب لعل تو از بر عطار دل

تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ای بکریمی چو ابر دختر شاه کریم

ماهت خاک قدم ملکت واصلت قدیم

گرچه گرامی است سیم ورچه عزیز است زر

نزد تو خوار است زر نیز ذلیلست سیم

بی بدلی در جهان چونان گوگرد سرخ

[...]

امیر معزی

کلک روانت شدست مرکز امید و بیم

گه چو دعای مسیح‌ گه چو عصای‌ کلیم

هست ز نقل و ز نقش عادت او مستقیم

گه شد عطار مشک‌ گه شده نقاش سیم

ظهیری سمرقندی

چون نیست مقام ما درین دهر مقیم

پس بی می و معشوق خطائیست عظیم

از محدث و از قدیم کی دارم بیم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

جیحون یزدی

زابر تا که کف و گاه عطای عمیم

مباینتها بود بنزد ذوق سلیم

سحاب ریزد مطر وی بخشد زر و سیم

آن بخروشی شگفت این بسکوتی عظیم

صغیر اصفهانی

ساقی می‌ده مرا که از کتاب قویم

نموده‌ام استماع کریمه‌ئی از کریم

نبئی عبادی عنی انا الغفور الرحیم

از پس این استماع ز خوردن باده بیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه