گنجور

 
عطار

ما می از کاس سعادت خورده‌ایم

در ازل چندین صبوحی کرده‌ایم

با غذای خاک نتوانیم زیست

ما که شرب روح قدسی خورده‌ایم

عار از آن داریم ازین عالم که ما

در کنار قدسیان پرورده‌ایم

تا که مهر مهر او بر جان زدیم

نقش غیر از لوح دل بسترده‌ایم

هر که این باور نمی‌دارد ز ما

گو بیا اینک بیان آورده‌ایم

از برون پرده ما را کس ندید

زانکه ما در اندرون پرده‌ایم

گرچه عطاریم و بوی خوش دهیم

خویشتن را به ز کس نشمرده‌ایم