گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ای عشق تو پیشوای دردم

وی درد تو هر زمان و هر دم

آیینهٔ عارضت سیه شد

کز حد بگذشت آه سردم

یک لحظه بر من آی آخر

تا کی داری ز خویش فردم

تا من خط سبز تو ببینم

تو درنگری به روی زردم

گر کار دلم ز دست بگذشت

تا در خطر هزار دردم

گو بگذر از آنکه شست زلفت

دست آویز است و پایمردم

گفتی بگریز و ترک من گیر

کاورد ز خاکی تو گردم

گویی من مستمند مسکین

خونی کردم که آن نکردم

خونم به مریز از آنکه بس زود

من بی تو بسی به خون بگردم

خونم بخوری و نیست یک شب

تا از تو هزار خون نخوردم

کو سوخته‌تر کسی ز عطار

یک سوخته نیست هم نبردم