تو بلندی عظیم و من پستم
چکنم تا به تو رسد دستم
تا که سر زیر پای تو ننهم
نرسم بر چنان که خود هستم
تا چنین هستیی حجابم بود
آن ز من بود رخت بربستم
چون ز هستی خویش نیست شدم
لاجرم یا نه نیست یا هستم
گرچه وصل تو نیست یک نفسم
اشتیاق تو هست پیوستم
خود تو دانی کز اشتیاق تو بود
در دو عالم به هرچه پیوستم
دوش عشقت درآمد از در دل
من ز غیرت ز پای ننشستم
گفت بنشین و جام و جم در ده
تا ز جام جمت کنی مستم
گفتمش جام جم به دستم بود
طفل بودم ز جهل بشکستم
گفت اگر جام جم شکست تورا
دیگری به از آنت بفرستم
سخت درمانده بودم و عاجز
چون شنیدم من این سخن رستم
آفتابی برآمد از جانم
من ز هر دو جهان برون جستم
از بلندی که جان من بر شد
عرش و کرسی به جمله شد پستم
چون شوم من ورای هر دو جهان
ماه و ماهی فتاد در شستم
عمر عطار شد هزاران قرن
چند گویی ز پنجه و شستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نقش این کارنامه میبستم
تیر بوسید خامه و دستم
دوش در خواب دیو شهوت را
زیور دختری گسستستم
بیشک امروز شحنهٔ احداث
خواهد انصاف و من تهیدستم
جز به سعی تو دفع میناید
[...]
خواندم و سرّ هر ورق جستم
چون تورا یافتم ورق شستم
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
لاجرم هست نیستم، هیچم
[...]
بی خبر گشت عقل سرمستم
بیخود از جای خود برون جستم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.