عقل کجا پی برد، شیوهٔ سودای عشق؟
باز نیابی به عقل، سِرّ معمّای عشق
عقل تو چون قطرهایست، مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای، فهم ز دریای عشق؟
خاطر خیّاطِ عقل، گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت، لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کَون، پاک تبرّا کنی
راست بوَد آن زمان، از تو تولّای عشق
ور سر مویی ز تو، با تو بماند به هم
خام بوَد از تو خام، پختن سودای عشق
عشق چو کار دل است، دیدهٔ دل باز کن
جان عزیزان نگر، مست تماشای عشق
دوش درآمد به جان، دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانیی، هست تو را جای عشق
جان چو قدم در نهاد، تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند، قوّت و غوغای عشق
چون اثر او نماند، محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت، جملهٔ اجزای عشق
هست درین بادیه، جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ بارانِ او، درد و دریغای عشق
تا دل عطّار یافت، پرتو این آفتاب
گشت ز عطّار سیر، رفت به صحرای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره پیچیدگی و دشواری درک عشق با عقل انسانی سخن میگوید. شاعر بیان میکند که عقل، مانند قطرهای از دریا، نمیتواند به درستی عمق و معنای عشق را درک کند. همچنین، هرچند انسان تلاش کند تا با عقل خود به پختگی و فهم عشق برسد، اما در نهایت عشق چیزی فراتر از فهم عقلی است. عشق به دل و جان تعلق دارد و تنها با باز کردن چشم دل میتوان به زیبایی و جذابیت آن پی برد. شاعر به نوعی میگوید که عشق همهچیز را در خود محو میکند و انسان در حضور عشق با تمامی وجودش به تماشا و تجربه آن میپردازد. در نهایت، اشاره میشود که تنها کسانی که به عشق دست مییابند و از آن بهرهمند میشوند کسانی هستند که در جستجوی حقیقت و معانی عمیقتر زندگی هستند.
هوش مصنوعی: عقل هرگز نمیتواند به درستی درک کند که چگونه عشق کار میکند، چرا که بدست آوردن عشق از دایرهٔ تفکر عقل بیرون است و راز عشق معماهایی دارد که عقل از فهم آنها ناتوان است.
هوش مصنوعی: عقل تو مانند یک قطره است که از دریا جدا شده و نمیتواند از این قطره اطلاعاتی از دریا عشق به دست آورد.
هوش مصنوعی: خاطرات و افکار شخصی اگرچه به اندازه زیاد و متنوع هستند، اما هیچکدام نتوانستهاند لباسی شایسته برای عشق بسازند.
هوش مصنوعی: اگر از خود و هر دو جهان به دور باشی و پاکی کنی، در آن صورت تنها عشق واقعی میتواند از تو بروز کند.
هوش مصنوعی: اگر حتی سر سوزنی از تو با من بماند، همچنان خام و نادان در عشق تو بودم.
هوش مصنوعی: عشق همانند وظیفهای برای قلب است، پس چشم دل را باز کن و جان عزیزان را با دقت تماشا کن و از زیبایی عشق لذت ببر.
هوش مصنوعی: دیشب عشق او به جانم نفوذ کرد و گفت: اگر تو هم انسانی هستی، پس جایگاهت در عشق است.
هوش مصنوعی: زمانی که روح قدم در عرصه عشق میگذارد، چنان شور و قدرتی در او به وجود میآید که میتواند ریشهها و بنیادهای خویش را هم در هم بکوبد.
هوش مصنوعی: وقتی که نشانهای از او باقی نماند، اجزای وجودش محو شدند و تنها دل و جان جای آن را گرفت. تمام اجزای عشق اکنون در این فضا قرار دارند.
هوش مصنوعی: در این بیابان، همه جانها همچون قطرات باران هستند که از ابر عشق سرازیر میشوند و در دلشان حسرت و اندوهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی دل عطار روشنایی این خورشید را پیدا کرد، دیگر از عطار سیر شد و به بیابان عشق رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق
باز برآمد ز جان نعره و هیهای عشق
باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ
تا شکند زورق عقل به دریای عشق
سینه گشادست فقر جانب دلهای پاک
[...]
زلف پریشان نهد، سلسله بر پای عشق
بندد گر کوته است، از پر عنقای عشق
دایرهٔ آسمان، زاویهٔ خاکدان
تنگ تر از نقطه ای ست در بر پهنای عشق
چاکتر از جیب ماست سینهٔ سینای دل
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.