گنجور

 
عطار

عاشقان از خویشتن بیگانه‌اند

وز شراب بیخودی دیوانه‌اند

شاه بازان مطار قدسیند

ایمن از تیمار دام و دانه‌اند

فارغند از خانقاه و صومعه

روز و شب در گوشهٔ میخانه‌اند

گرچه مستند از شراب بیخودی

بی می و بی ساقی و پیمانه‌اند

در ازل بودند با روحانیان

تا ابد با قدسیان هم‌خانه‌اند

راه جسم و جان به یک تک می‌برند

در طریقت این چنین مردانه‌اند

گنج‌های مخفی‌اند این طایفه

لاجرم در گلخن و ویرانه‌اند

هر دو عالم پیش‌شان افسانه‌ای است

در دو عالم زین قبل افسانه‌اند

هر دوعالم یک صدف دان وین گروه

در میان آن صدف دردانه‌اند

آشنایان خودند از بیخودی

وز خودی خویشتن بیگانه‌اند

فارغ از کون و فساد عالمند

زین جهت دیوانه و فرزانه‌اند

در جهان جان چو عطارند فرد

بی نیاز از خانه و کاشانه‌اند

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
همام تبریزی

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند

گرد هر شمعی دو صد پروانه‌اند

اهل دل در بت پرستی آمدند

شاهدان بت، دیده‌ها بتخانه‌اند

با پری‌رویان نماند عقل و هوش

[...]

امیر حسینی هروی

این همه جغدان این ویرانه اند

از نوای بلبلان بیگانه اند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه