گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

چون دست قضا رشته اعمار برشت

بگسیختنش خامهٔ تقدیر نوشت

از حکم ازل نه رسته برنا و نه پیر

وز دام اجل نه جسته زیبا و نه زشت

افشاند در این مزرعه هر کس تخمی

ناچار بباید دِرَوَد حاصِل کشت

امروز به پای خُمِ می، سرمستی

فرداست که بر تارک خم، باشی خشت

یکچند اگر گسیخت پیوند ازل

در عاقبت، انجام به آغاز سرشت

بردار دل ار چه مُلک دارا داری

کاین دار فنا بباید از دست بهشت

برگشت به او هر چه از او گشت پدید

گر اهل کلیسیاست و گر اهل کنشت

با دوستیِ پنج تن از کاخ سپنج

اسرارِ همین پنج، به از هشت بهشت

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

ابوسعید ابوالخیر

سیمابی شد هوا و زنگاری دشت

ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت

گر میل وفا داری اینک دل و جان

ور رای جفا داری اینک سر و تشت

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
قطران تبریزی

بالات بود بسان سروان بهشت

با خال تو خال حور فردوسی زشت

رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت

یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت

مسعود سعد سلمان

آن شیر که او به صید جز شیر نکشت

گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت

مسعود ملک نخست یک زخم درشت

زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت

خیام

تا چند زنم به روی دریاها خشت

بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

«خیام»، که گفت دوزخی خواهد بود

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از خیام
امیر معزی

در راه نسا ای ملک پاک سرشت

جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت

دوزخ دره‌ای گذاشتم ناخوش و زشت

چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت