شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت
دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت
ز مژگان خارها درجویبار دیدگان بستم
که ماندلخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت
دل دیوانه ام ملک ملامت را مسخّر کرد
طریق مملکت گیری دلم آموخت ز ابرویت
شمیم مُشک تاتاری چه باشد پیش آن کاکل
عبیر و عنبر سارا کجا و زلف جادویت
ز تار موی شبرنگت نموده تیره روز ما
بفرما تا برافروزد فروغی شعلهٔ رویت
دل افسرده ای اسرار زین زهد ریا دارد
چه شد آن برق عالمسوز عشق آتشین خویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و پیچیدگیهای عشق و محبت است. شاعر از درد و سرگشتگی ناشی از عشق سخن میگوید و عشق را به دریا و آتش تشبیه میکند. او احساس میکند که عقل از او دور شده و به دنیای جنون وارد شده است. همچنین، او خود را به سیمرغ، نشانهای از عشق و آزادگی، تشبیه میکند. در ادامه، به قدرت و بینهایت بودن عشق و وجود حق اشاره میکند و روند هستی را در ارتباط با عشق و وجود حق بررسی میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که رازهای عشق فراتر از اندیشهها و مفاهیم انسانی هستند.
هوش مصنوعی: شبی طولانی و تاریک دارم که شبیه تارهای گیسویت است، و دلم به هم ریخته است مانند موی خوشبو و طلاییات.
هوش مصنوعی: از مژههایم خارهایی در جویبار چشمانم بند کردم، که دلام به خاطر آن نگهدارم و از شفاف اشکهایم آب میزنم بر کوی تو.
هوش مصنوعی: دل بیتاب من را به خاطر سرزنشها تسلیم کرده و از ابرویت یاد گرفتم چطور بر دلم فرمانروایی کنم.
هوش مصنوعی: عطر مشک تاتاری در مقایسه با زیبایی و جاذبهی موهای سارا که معطر به عطرهای خوشبوست، هیچ است. زلفهای جادویی او هم چنان دلربا و جذاب هستند که هیچ عطر و بویی نمیتواند با آن رقابت کند.
هوش مصنوعی: از موی سیاه و شگفتانگیز تو، روزگار ما را تیره کردهای؛ بفرما تا نوری از چهرهات بتابد و روشنیمان کند.
هوش مصنوعی: دل غمگینی که از زهد ظاهری و ریا کاری سخن میگوید، یادش به خیر که آن شعلهی درخشان و سوزان عشق تو چه شد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
[...]
الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل
[...]
همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان
ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت
به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم
[...]
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت
بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
[...]
به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت
به راه جستجویت هرکه کمتر میکند کوشش
نمیبیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت
تو را آن یار میسازد که باشد قبلهاش غیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.