گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

پیوسته مرا ز غم تب و تاب

ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب

می دهد که حیات این جهان هست

مانند حباب بر سر آب

پا از سر و سر ز پا ندانم

از دست تو چون کشم می ناب

شب تا به سحر چو چشم انجم

از دیدهٔ ما ربوده ای خواب

ما و تو همیشه سرگرانیم

تو از می ناب و ما ز خوناب

ما زمرهٔ عاشقان نداریم

مرگی بجز از فراق احباب

اَفسُرده دلان خالی از عشق

مَن عاشَ وَ ما عاشِقُ قَد خاب

جسمی نَحِلُ و عظمی اَنحَل

ظَهری قَوس وَ فُودی شاب

لَحمی عَصبی دَمی وَ عِرقی

مِن حَرقَة فِرقَةِ الحمی ذاب

بشگفت بهار و در چنین فصل

اِن تَلَمحَ مَن یَملَح قَد طاب

وقت گُل و توبه از می اسرار

مَن طاب مِن الشّرابِ ما تاب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode