ساقی بیا که گشت دلارام رام ما
آخر بداد دلبر خوشکام کام ما
بس رنج بردهایم و بسی خون که خوردهایم
کان شاهباز قدس فتادی به دام ما
در دار ملک عالم معنی دم نخست
زد دست غیب سکّهٔ دولت به نامِ ما
مائیم اصل و جمله فروع فروغ ماست
گر خواجه منکر است بنوشد ز جام ما
بر آستان پیر مغان رو نهادهایم
برتر ز عرش آمده زین رو مقام ما
عرش سپهر خود چه بود پیش عرش دل
یا کعبه در برابر بیت الحرام ما
هر ذرّه خاک دره و هر تخته تخت شد
چون آمد آن همای همایون به دام ما
گلبانگ نیستی چو شد از بام ما بلند
نه بام چرخ وام برند از دوام ما
اسرار بشکند کله خسروی به فرق
تا گفته میفروش تو هستی غلام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نورانیت معشوق خود اشاره میکند و میگوید که وجود او همچون آینهای است که تابش عشق را به دلها میدهد. شاعر از این میگوید که معشوق باعث میشود تا افراد از کینه و دشمنی پاک شوند و عشق او را غمی بیپایان میخواند. همچنین، شاعر به عجایب عالم و اوصاف الهی اشاره دارد و میگوید که هر که از عشق او بنوشد، به درکی عمیقتر از زیباییها نایل میشود. در نهایت، شاعر به اسراری اشاره میکند که در نهایت با عشق و معرفت خود به معشوق مرتبطاند و تنها اوست که میتواند این اسرار را بفهمد.
هوش مصنوعی: ای ساقی بیا که محبوب آرامشبخش ما بالاخره دلبر خوشخلق ما را به ما داد.
هوش مصنوعی: ما به شدت رنج کشیدهایم و خونهای زیادی ریختهایم، زیرا آن پرندهٔ بزرگ آسمانی به دام ما افتاد.
هوش مصنوعی: در آغاز آفرینش، قدرت و اراده الهی به نام ما، نشانی از ثروت و موفقیت را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: ما اصل و ریشه هستیم و همه شاخهها از نور و روشنی ما ناشی میشوند. اگر کسی از بزرگان این را انکار کند، بههرحال او هم باید از جام ما بنوشد.
هوش مصنوعی: ما به درگاه پیر مغان (راهنمای معنوی) رفتهایم و این مقام و جایگاه ما از عرش (بلندترین مقام) بالاتر است.
هوش مصنوعی: عرش آسمانها چه ارزشی دارد در برابر عرش دل انسان، یا کعبه در مقایسه با خانهی خداوند در درون ما.
هوش مصنوعی: هر قطعهای از خاک و هر تکهای از چوب به فراوانی و به شگفتی درمیآید زمانی که آن پرندهی بزرگ و شگرف به دام ما میافتد.
هوش مصنوعی: صدای وجود ما چون از بلندی بام ما بالا رفت، نه بام آسمان توانست آن را کنترل کند و نه از پایداری ما کاسته شد.
هوش مصنوعی: اسرار را فاش کن و مقام سلطنت را بگذر تا بگویی که تو، میفروش، برای ما غلامی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.