ای مهر همچو مه ز رخت کرده کسب ضو
خال رخ تو برده ز مشک ختن گرو
از طرف بام چرخ برین باد و صد هراس
سر میکشد برای تماشات ماه نو
بینم خراب حال دل ای عیسوی نفس
پا از سرم مکش نفسی از برم مرو
در هر دلی که عشق بر افراشت رایتی
او رنگ سلطنت چه و طرف کلاه کو
در جان آنکه تخم محبت نکاشتند
باشد هزار خرمن طاعت به نیم جو
برق سبک عنان هوا آنقدر نداد
مهلت دل مرا که کند کشت خود درو
اسرار جام جم طلبی پیش پیر دیر
جامی بنوش و غافل از اسرار خود مشو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حسرت است و به بیان چگونگی درد و رنج ناشی از عشق میپردازد. شاعر از درد و عذابهای ناشی از عشق میگوید و به تمثیلهای زیبا و احساسات عمیق اشاره میکند. او به معشوقهاش، که نماد زیبایی و محبت است، اشاره میکند و از ناتوانی در فرار از احساساتش صحبت میکند. به طور کلی، شعر تلاشی است برای بیان فقدان، عشق و تلاش برای درک معانی عمیقتری از زندگی.
هوش مصنوعی: ای خورشید، همچون ماه، از چهرهات روشنی میتابد و زیبایی خالت از مشک ختن بیشتر است.
هوش مصنوعی: باد به آرامی از بالای بام میگذرد و صدای هراسآوری به گوش میرسد، همه اینها به خاطر دیدن ماه نوست.
هوش مصنوعی: میبینم دل و روح من در حال ویرانی است، ای عیسی! نفسِ تو را از وجودم نگیر، حتی برای یک لحظه هم نرو.
هوش مصنوعی: هر دلی که پرچم عشق در آن افراشته شده، نشان و نشانهای از قدرت و سلطنت را به همراه دارد، همانطور که تاج و کلاهی که بر سر پادشاه است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش خوف محبت را نکاشته باشد، حتی اگر هزاران عمل صالح و عبادت انجام دهد، ارزشش به نیم جو هم نمیرسد.
هوش مصنوعی: برق سریع و ناگهانی آسمان فرصتی به قلب من نداد که بتواند در آرامش و با خیال راحت کار خود را انجام دهد.
هوش مصنوعی: به دنبال کشف رازهای عمیق و پنهانی نباش، بلکه در کنار یک بزرگتر و حکیم، از لذت زندگی بهرهگیر و فراموش نکن که خودت هم رازی داری که باید به آن توجه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
[...]
هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.