گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

گرم صدبار می‌رانی مدامت مدح‌گو باشم

اگر خون مرا ریزی که بازت خاک کو باشم

به خون آلودهٔ تیغ ویم همدم مده غسلم

بدین تقریب شاید روز محشر سرخ‌رو باشم

به ملک عشق گر من بی‌سر و پایم مکن عیبم

که در میدان عشقت بهر چوگان تو گو باشم

تن ار چون رشته سازم عشق آن یوسف کنم زیبد

ولی چون زال غزال از خریداران او باشم

هوای آن بود بر سر که گیرم گلرخی در بر

به روی سبزهٔ ساغر زنم بر طرف جو باشم

بر آنم تا شود چنگم هم‌آواز و نیم دمساز

به میخانه نهم پا دست در دست سبو باشم

ز شوق قد او شد اشک طوبی جویبار خلد

همین تنها نه من عمری‌ست کاندر آرزو باشم

مرا راندن ز باغ ای باغبان ز انصاف بیرون است

که من از گلشن تو بلبلی قانع به بو باشم

کند گه جای مسجد گه کلیسا گه کنشت اسرار

سخن کوته به هر صورت ترا در جستجو باشم