گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

شد وقت آنکه باز هوای چمن کنم

آمد بهار و فکر شراب کهن کنم

حاشا که با جمال جهانگیر عارضت

نظاره جانب گل و برگ سمن کنم

در دوزخ از خیال توام دست میدهد

دوزخ بیاد روی تو گلشن شکن کنم

بهر نثار مقدم تو هر دم از سرشک

دامان خویش پر ز عقیق یمن کنم

تا دیده ام من اهرمن خال عارضت

بر آن سرم که سجده بر اهرمن کنم

ز اسرار خویش آگهی اسرار را دهم

چون با خود آیم و سفر از خویشتن کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode