ساقی بیا که به ز خودی عشق و بی خودی
در ده شراب لعل ز جام زبرجدی
می ده به روی شاهد مهوش که این بود
سرمایه سعادت و اقبال سرمدی
می چیست جذب عشق که بد را و نیک را
سازد تهی ز وسوسه نیکی و بدی
شاهد کدام آن که شهود جمال اوست
مقصود منتهی و تمنای مبتدی
در شرع عشق هر چه به جز می ضلالت است
خوش آن که شد به شارع میخانه مهتدی
این نکته با فقیه چه گویم که بهره نیست
بوجهل را ز مشرب عذب محمدی
بیچاره مدعی کند اظهار علم و فضل
نشناخته قبول ز رد، جید از ردی
با روی چین گرفته و پشت دو تا زند
گلبانگ گل عذاری و لاف سهی قدی
جامی بسوز دلق تعلق که دوختند
بر قد همت تو قبای مجردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ساقی میخواهد تا به او شرابی بدهد که به او عشق و بیخودی را هدیه کند. او در جستجوی عشق حقیقی است و میگوید که در دنیای عشق، هر چیزی جز شراب عشق، گمراهی است. شاعر به نقد فقیهان و علمای دین میپردازد که به جای درک عمیق از عشق و حقیقت، فقط به ظواهر پرداختهاند. او همچنین به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هر چیزی که انسان را از عشق دور کند، نادرست است. در نهایت، شاعر خواستار رهایی از تعلقات دنیوی است تا به حقیقت عشق برسد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و شراب خوشرنگی را به ما بده، تا بتوانیم از عشق و دیوانگی در کنار هم لذت ببریم و لحظهای از خود بیخود شویم.
هوش مصنوعی: او با لبخندی زیبا و دلربا، به مینوشی میپردازد که این خود، نشانهای از خوشبختی و آیندهای روشن است.
هوش مصنوعی: می، یعنی عشق، به قدری قوی و دلنشین است که هرگونه فکر و وسوسه خوب و بد را از دل میزداید و انسان را از این دوگانگی رهایی میبخشد.
هوش مصنوعی: به کدام معشوق باید نگاهی بیندازم که زیباییاش هدف نهایی من و آرزوی ابتدایی من است؟
هوش مصنوعی: در دین عشق، هر چیزی غیر از شراب، گمراهی است. خوشا به حال کسی که در راه میخانه، راهنمایی میشود.
هوش مصنوعی: من چگونه به عالم دین بگویم که نادانی بهرهای از آب خوشگوار معرفت محمدی ندارد؟
هوش مصنوعی: زندگی مدعیان رنجآور است، زیرا در تلاش برای نشان دادن علم و فضیلت خود، نمیدانند که درست و نادرست را نمیشناسند و تنها به رد کردن یکدیگر میپردازند.
هوش مصنوعی: این شاعر به زیبایی و دلربایی یک دختر اشاره میکند که با چهرهای زیبا و ظاهری دلنشین در نظر او جلوهگر است. او به قد و قامت او همچنین به رفتار و طرز ایستادنش اشاره میکند که امکان دارد توأم با ناز و خودشیرینی باشد. در کل، شاعر از جذابیت و فریبایی او به وجد آمده است.
هوش مصنوعی: برای رهایی از محدودیتها و وابستگیهایی که بر زندگیات سایه افکندهاند، باید آنها را کنار بگذاری. چون ارزش و بلندای همت تو فراتر از این قید و بندهاست و باید خود را آزاد ببینی و از دستاوردهای واقعیات بهرهبرداری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم
گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی
گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای
[...]
آنی که بر خیار جهان سید آمدی
بردست دست نیکی تو پای هر بدی
خورشید را رفیع همی گفت رای تو
خورشید گفت هر چه مرا گفته ای خودی
گویی خدای بر تو همه فضل عرضه کرد
[...]
دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی
امشب بیا و باز رهان بازم از خودی
خالی کنیم خانه ز بهرِ نزولِ دوست
لابد برون شود همه چون تو درآمدی
عشقِ تو آمد و رگِ مجنون فروگذشت
[...]
شد موهبت جناب هنر را ز کتم غیب
پوری پسنده باز ز الطاف ایزدی
مامش از آن محمد جعفر نهاد نام
کش دید بوی جعفر و خوی محمدی
راندم بیان به روز مهش با هنر که باد
[...]
ای دل که بنده در نفس مقیدی
آزاده مؤید و حبس مؤبدی
بشکن قفس که باز سفید مؤیدی
در جو خویش صاحب سلطان سوددی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.