در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست
جز جست و جوی او دگرم هیچ کارنیست
دیار در دو کون ندیدیم غیر دوست
زیرا درین دیار کسی غیر یار نیست
گوید خرد که از غم عشقش کنار جو
دریای عشق را چه کنم چون کنار نیست
مست شراب عشق نه بیند غم خمار
هر مستی دگر که بود بی خمار نیست
جز شربت لب تو اگر شهد و شکرست
در کام جان خسته دلان خوشگوار نیست
روز قیامت است مرا ای مراد جان
روزی که سرو قامت تو درکنار نیست
بر جان ماست ز آتش عشق تو داغها
دردا که سوز و درد دلم در شمار نیست
تا شد قرار گاه غمت جان بیقرار
بی درد عشق حال دلم بر قرار نیست
جز سوز جان و داغ دل و عجز و نیستی
جان مرا بعشق اسیری شعار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و yearning (میل شدید) به معشوق است. شاعر اعلام میکند که در جشن وصال یار، هیچچیزی جز جستجو برای او اهمیت ندارد و در این دنیا هیچ کس غیر از دوست وجود ندارد. او به خرد اشاره میکند که میگوید از غم عشق خود دور شود، اما شاعر میداند که این امکان ندارد. مستی عشق را توصیف میکند که هیچ غمی را نمیبیند و میگوید تنها طعم شربت لب معشوقش خوشگوار است. او به روز قیامت اشاره دارد، روزی که یار در کنارش نیست و این موضوع او را بسیار رنج میدهد. در نهایت، شاعر بیان میکند که دردها و سوز دلش بیپایان است و به عشقش به عنوان اسیری اشاره میکند که در آن هیچ چیز جز درد و عمق عشق وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان و در کنار محبوبم، اگرچه کاری جز جستجو و دنبال کردن او ندارم، اما برایم کافی است و هیچ چیز دیگری نمیخواهم.
هوش مصنوعی: در این دنیا فقط دوست را میشناسیم و غیر از او کسی در این سرزمین نیست. زیرا در اینجا هیچکس جز یار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عقل میگوید که در کنار دریا، از غم عشقش چه باید کرد، چون کنار آبی نیست و نمیتوان دریا را در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: عاشقِ شیدا حتی غم و رنج را هم نمیبیند و هیچ مسكری در دنیا به اندازهی عشق نمیتواند او را بیغم کند.
هوش مصنوعی: جز طعم شیرین لب تو، هیچ چیز دیگری برای دلهای خسته و رنجیده خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: روز قیامت فرا رسیده و این برای من بسیار دشوار است، چرا که در آن روز تو که زیبای من هستی، در کنارم نیستی.
هوش مصنوعی: عشق تو بر جان ما اثری عمیق و سوزان گذاشته است. زخمهایی که از این عشق به ما رسیده، بسیارند و درد قلبم آنقدر زیاد است که نمیتوانم شمارش کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم تو در دل است، زندگی آرامش ندارد و عشق برای من هیچ راحتی نیاورده است. حال و روز دلم همیشه بیقرار و ناآرام است.
هوش مصنوعی: جز آتش دل و درد فراق و ناتوانی و بیهویتیام، چیزی در عشق و اسیری برای من باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.