گنجور

 
اسیری لاهیجی

مستیم تا ابد شده از بیخودی ز دست

زان باده که داد بما ساقی الست

من مست عشقم از بر ما خیز زاهدا

بد نام می شوی که بما میکنی نشست

هرگز خمار فرقت جانان ندید جان

از باده وصال چو بودم همیشه مست

من فاش گویمت دو جهان غیر یار نیست

سر چنین بلند نخواهیم گفت پست

از مظهر جهان چو توئی ظاهر از چه شد

این اختلاف مؤمن و ترسا و بت پرست

بی بهره از جمال رخت نیست ذره

مرآت حسن روی تو بودست هرچه هست

تا مهر نوربخش بتابید بر دلم

از جمله قید جان اسیری ما برست

 
 
 
امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه