گنجور

 
اسیری لاهیجی

امید من به لطف عمیم تو واثق است

برجرم ما چو رحمت عام تو سابق است

در راه عشق رو که صراطی است مستقیم

راهی که ره بدوست برد راه عاشق است

در راه عشق جان و جهان باختم از آن

کاول قدم براه تو ترک علایق است

روی زمین ز ظلمت ظلم ار چه شد چو شب

نور ولایت است که چون صبح صادق است

در ره رفیق یکدل و یکرو چو یافتی

آنست الرفیق که یار موافق است

ظلمت سرای کون ز روی تو نور یافت

یارب جمال دوست چه خورشید شارقست

از تابش رخت چو اسیری شود فنا

وه وه ببزم وصل تو آن دم چه لایق است