گنجور

 
اسیری لاهیجی

هرکه از سر عشق آگاهست

محرم عاشقان درگاهست

با جمال تو میل حور و بهشت

نکند هر که مرد آگاهست

هرکه در بحر ذات فانی شد

او غریق فناء فی الله است

هرکه فانی ز خود، بحق باقی است

بر سریر شهود او شاهست

چون برید از خود و بحق پیوست

واصل حق و سالک راهست

عشق ورزی ارادت دل ماست

عشق جانم نه کار اکراهست

جاه دنیا بنزد اهل یقین

چاه باشد بصورت ارجاهست

ره مطلوب می برد طالب

در طلب گر بعشق همراهست

هان اسیری بوصل دوست شتاب

میرود عمر و روز بیگاهست