گنجور

 
اسیری لاهیجی

هرکه از سر عشق آگاهست

محرم عاشقان درگاهست

با جمال تو میل حور و بهشت

نکند هر که مرد آگاهست

هرکه در بحر ذات فانی شد

او غریق فناء فی الله است

هرکه فانی ز خود، بحق باقی است

بر سریر شهود او شاهست

چون برید از خود و بحق پیوست

واصل حق و سالک راهست

عشق ورزی ارادت دل ماست

عشق جانم نه کار اکراهست

جاه دنیا بنزد اهل یقین

چاه باشد بصورت ارجاهست

ره مطلوب می برد طالب

در طلب گر بعشق همراهست

هان اسیری بوصل دوست شتاب

میرود عمر و روز بیگاهست

 
 
 
حمیدالدین بلخی

هر عروسی که کنون در چمن است

همه در حیرت و حسرت چو من است

شاخ از قطره چو سیمین سمن است

برگ در روضه چو زرین مجن است

آب بر شاخ بهنگام سحر

[...]

خاقانی

سیزده جنس نهاده است نبی

که همه مسخ شدند و همه هست

ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع

دیگری پیل که شد فسق پرست

من خری دیدم کو مسخ نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

دل و جانم بره جانان است

گر بدو باز رسم جان آن است

پای در دامن صبر آرم از آنک

دست دست ستم هجران است

آن چه من می کشم از فرقت او

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای که نه شقّۀ چرخ اطلس

بارگاهی ز سرا پردۀ تست

بهر شاگردی فرّاشات

بسته جوزا کمر خدمت چست

ماهرویان پس پردۀ غیب

[...]

عراقی

گر ز خورشید بوم بی نور است

از پی ضعف خود، نه از پی اوست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه