معشوق باز و رندم و قلاش و می پرست
دارم بعشق دوست فراغت زهر چه هست
پیوند کن بوصل، دل پاره پاره را
ماخود شکسته ایم چه حاجت دگر شکست
در عاشقی بهر دو جهان گشت سربلند
عاشق که شد بعشق تو چون خاک راه پست
عمری ز بهر دیدن او دست و پا زدم
چون رو نمود حیف که کلی شدم ز دست
چون دور شد نقاب جلال از جمال یار
گردد عیان که عابد بت بود حق پرست
آن دم که در خمار عدم بود جام و می
جانم ز باده لب لعل تو بود مست
خورشید روی دوست چو بر جان و دل بتافت
گر خود پرست بود اسیری ز خود برست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل مورد نظر درباره عشق و معشوقی است که ویژگیهای خاصی همچون فریبندگی و زیبایی دارد. شاعر احساسات خود را نسبت به معشوق بیان میکند، از جمله اینکه برای او همه چیز را فراموش کرده است و در عشق او دچار آسیبهای عاطفی شده است. او با بیتابی و شوقی خاص برای دیدن معشوق تلاش کرده است، اما زمانی که معشوق دور میشود، متوجه میشود که عشق او واقعی بوده و تنها عبادت و پرستش آن معشوق در دلش باقی مانده است. در نهایت، شاعر به زیبایی و نور معشوق اشاره میکند و از آزادی که در عشق او کسب کرده است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من معشوقی دارم که آزاد و با وقار است و به شراب عشق میورزد. در عشق او، از هر چیزی آزاد و رها هستم.
هوش مصنوعی: با هم پیوندی ایجاد کن، دلهای درهم شکسته را. ما خود به اندازه کافی آسیب دیدهایم و دیگر نیازی به جراحت و شکست جدید نیست.
هوش مصنوعی: در عشق، عاشق به راحتی و با افتخار برای هر دو دنیا احساس سربلندی میکند، زیرا وقتی عاشق تو شد، مانند خاک مسیر پست و humild تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: سالیان زیادی برای دیدن او تلاش کردم، اما حالا که او ظاهر شد، افسوس که تمام قوا و تلاشهایم را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: وقتی که پردهی زیبایی معشوق کنار رود، آشکار خواهد شد که عبادتکننده فقط مجذوب ظواهر بوده و در واقع حقیقت را نمیپرستیده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که در حالتی از غفلت و ناآگاهی به سر میبردم، نوشیدنی و شوق جانم تنها از عشق و زیبایی لبهای تو نشأت میگرفت و سرمست بودم.
هوش مصنوعی: خورشید چهره دوست مانند جان و دل تابید. اگر کسی خودپرست باشد، به راحتی میتواند از خود رهایی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.