گنجور

 
اسیری لاهیجی

صیت جمال روی تو عالم فروگرفت

حسنت جهان گرفت و بوجه نکو گرفت

زاهد که منع عاشق دیوانه می نمود

رویت چو دید آتش عشقش درو گرفت

بی پرده تاب حسن و جمالش کسی نداشت

زان رو نقاب مائی ما را برو گرفت

غلمان و حور را بنظر کی درآورد

هر دل که با جمال رخ یار خو گرفت

(چون وایه دلم همه دم شاهد و می است

از توبه دست شستم و جام و سبو گرفت)

(تا از نقاب زلف جمالش نمود رو

سودای زلف او همه جان موبمو گرفت)

(گویند از چه جان اسیری مشوش است)

(آشفتگی ز زلف پریشان او گرفت)

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت

نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت

در ماهتاب دوش خرامان همی شدی

ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت

من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند

[...]

اوحدی

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت

بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم

از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت

ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه‌پوش

[...]

سلمان ساوجی

سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت

او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت

ملک مزلزل دل دیوانگان عشق

آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت

ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن

[...]

کمال خجندی

مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت

خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت

بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست

چندان کشید ناله که آواز او گرفت

از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد

[...]

قاسم انوار

ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت

عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت

جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال

سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت

فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه