ای پرتو جمالت حسن بتان جانی
عکس رخ تو پیدا ز آئینه کیانی
استار نور رویت شد ظلمت من و ما
گر غیرتی نمائی او را ز ما رهانی
از پرده جمالت پیدا غبار اغیار
در پرتو جلالت پیدا شده نهانی
حسن ترا بعالم چون چشم تست ناظر
رویت نهان چرا شد در صورت عیانی
پیدا ز نور رویت گر وامق است و عذرا
معشوق و عشق و عاشق هستی چنانکه دانی
از غایت ملاحت مشهور شد بعالم
خورشید روی خوبت برنام بی نشانی
ز آثار حسن رویت در باغ روی خوبان
بشکفته صد هزاران گل های ارغوانی
از عشق روی جانان برجان و دل جهانرا
دردی است بی مداوا، داغی است جاودانی
از دیده اسیری حیران حسن خویشی
ای حسن نوربخشت بی مثل و شبه و ثانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.