ای از جمال روی تو یک ذره مهر و ماه
بر منتهای حسن تو کس را نبود راه
گفتم چه دورم از تو چو ما را گناه نیست
گفتا که هست هستی تو بدترین گناه
پیوسته گرچه با دل و جانست یار ما
هر دم ز شوق اوست مرا صد فغان و آه
زان رو مرا به صورت خوبان بود نظر
کز روی مه رخان به جمالت کنم نگاه
باشد ز نور روی تو ایمان انیس جان
گر زانکه کفر زلف تو ما را بود پناه
بینم عیان ز پرده ذرات کاینات
مهر جمال تو تابان شده چو ماه
در اشتیاق روی تو شیداست جان و دل
بنما جمال خویش به عشاق گاه گاه
بگذر ز مال و منصب اگر یار بایدت
زیرا که سد راه وصالست مال و جاه
گرچه گداست و مفلس اسیری ولی چه غم
دارد به عشق دوست فراغت ز پادشاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از Beauty و زیبایی محبوب خود سخن میگوید و به عشق و اشتیاقی که نسبت به او دارد اشاره میکند. او بیان میکند که حتی اگر گناهی در زندگیاش وجود داشته باشد، عشق به محبوبش بر همه چیز ارجح است. شاعر بایستی که در عشق خود به محبوب، از مال و مقام بگذرد، زیرا این امور مانع وصال او هستند. در نهایت، او با وجود داشتن مشکلات و فقر، حتی در اسارت عشق، احساس خوشحالی میکند و به خاطر عشق، تمام دردها را فراموش میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی چهرهات به قدری است که حتی یک ذره از نور مهر و ماه هم در زیبایی تو راهی ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم چرا از تو دورم با اینکه ما گناهی نداریم. او گفت که وجود تو خود بدترین گناه است.
هوش مصنوعی: یار ما همیشه به دل و جان نزدیکی دارد، اما همواره از شوق او در دل بارها فریاد و آه میزنم.
هوش مصنوعی: به همین خاطر من به زیبایی چهرهها نگاه میکنم، چون میخواهم از زیبایی تو همچون ماه، چشمنوازی کنم.
هوش مصنوعی: باشد که نور چهرهات برای دل مسکن و آرامش باشد، هرچند که وجود زلفهای تو برای ما refuge و پناهگاه از کفر و ناخوشی است.
هوش مصنوعی: میبینم که زیبایی تو در تمام ذرات عالم مانند ماه درخشان شده است، به طوری که همهچیز از پرده بیرون آمده و آشکارا جلوهگر است.
هوش مصنوعی: دل و جان همه در آرزوی روی زیبای تو هستند، گاهی به عاشقان خود جمال و زیباییات را نشان بده.
هوش مصنوعی: اگر به وصال محبوب نیاز داری، از ثروت و مقام بگذر، چون آنها مانع رسیدن به یار هستند.
هوش مصنوعی: هرچند او فقیر و بیچیز است و در زندگی خود مشکلاتی دارد، اما برایش مهم نیست چون عشق به دوست باعث شده که از تمام نگرانیها و دغدغههای سلطنت و قدرت فاصله بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.