ای جمال روی تو خورشید تابان آمده
وی دو زلف مشکبویت عنبرافشان آمده
در شعاع روی تو دل واله و حیران شده
جان بسودای سر زلفت پریشان آمده
در خم هر موی تو پیداست زنار و صلیب
زلف و رویت جان ما را کفر و ایمان آمده
ز آتش شوقت دلم پیوسته در سوز و گداز
داغ بیحد از غم عشق تو برجان آمده
عشق ورزی بین که هر دم یارباما می کند
گه شده پیدا جمالش گاه پنهان آمده
از نقاب جمله ذرات جهان دیدم عیان
مهر حسن روی او چون ماه تابان آمده
فکر زلف یار جانرا دایما همدم شده
مونس دل ذکر حسن روی جانان آمده
جان مشتاق لقارا سوز شوقش مرهم است
عاشقانرا درد عشقش عین درمان آمده
جمله ذرات جهان درپرتو مهر رخش
چون اسیری دایما شیدا و حیران آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر از جمال دلربا و زلفهای مشکین او سخن میگوید و تأثیر عمیق این زیبایی بر دل و جانش را بیان میکند. عشق به این معشوق باعث سوز و گداز دل شاعری شده که در هر لحظه دلش متوجه اوست؛ گویی زیبایی او، هم ایمان و هم کفر را برای جانش به ارمغان آورده است. شاعر نشان میدهد که عشق به او چگونه به آرامی به درد و درمان تبدیل شده و دل را دایماً مشغول خود میسازد. در نهایت، تأثیر این عشق بر همه ذرات جهان را بیان کرده و عشق را به عنوان نیرویی رهاییبخش و عمیق معرفی میکند.
هوش مصنوعی: ای زیبایی چهرهات مانند خورشید میدرخشد و دو زلف مشکیات مانند انگور درهم پیچیده و پخش شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، دلها بیتاب و سردرگم شدهاند و جانها به خاطر آرزوی موهای تو آشفته و پریشان گشتهاند.
هوش مصنوعی: در هر یک از پیچ و تابهای موی تو، نشانههای عشق و ایمان به وضوح دیده میشود. زلف و زیبایی تو به گونهای است که جان ما را به چالش میکشد و بین کفر و ایمان قرار میدهد.
هوش مصنوعی: از شعله عشق تو دلم همیشه در حال سوختن و ناراحتی است و این درد شدید از عشق تو بر جانم نشسته است.
هوش مصنوعی: عشق ورزی کن که هر لحظه خداوند به یاد توست. گاهی زیبایی او ظاهر میشود و گاهی پنهان میماند.
هوش مصنوعی: در تمام موجودات و ذرات جهان، زیبایی و جذابیت چهره او را به وضوح مشاهده کردم؛ چهرهای که همچون ماه درخشان است.
هوش مصنوعی: همیشه فکر زلف یار در ذهن و جانم حضور دارد و دل به یاد زیبایی روی محبوب آراسته است.
هوش مصنوعی: جان مشتاق به لقا، دردی که عشق به همراه دارد، برای عاشقان هم درد و هم درمان است. شوق دیدار، خود به نوعی مرهمی بر این دردهاست.
هوش مصنوعی: همهٔ ذرات جهان در نور و زیبایی چهرهٔ تو مانند اسیری هستند که دائماً شیفته و سرگشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از ز دردت خستگان را بوی درمان آمده
یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده
صد هزاران عاشق سر گشته بینم بر امید
در بیابان غمت الله گویان آمده
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده
[...]
صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده
جان عالم دیده و در عالم جان آمده
آستان خاص سلطان سلاطین داده بوس
پس به بار عام پیش صفهٔ مهمان آمده
کعبه برکرده عربوار آتشی کز نور آن
[...]
اهل دل را بین پیام از کوی جانان آمده
جان عالم را نوید از عالم جان آمده
صادقانرا صبح اومید از افق طالع شده
عاشقانرا مدت هجران بپایان آمده
تنگدستان پریشان حال محنت دیده را
[...]
ای جهان را وارث ملک سلیمان آمده
آسمانت چون زمین در تحت فرمان آمده
هرچه مقدور قدر بد قدرتت قادر شده
هرچه دشوار قضا پیش تو آسان آمده
در ز دریا بر در جود تو زنهاری شده
[...]
کیست این از روی رعنایی به جولان آمده
کرده بر هرکس نظر بر خویش نازان آمده
در صفا چون صبحدم در تازه رویی چون بهار
صد گلستان سنبل و گل در گریبان آمده
دمبدم می گردد از نظاره عالم محوتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.