ای حسن تو ظاهر شده برصورت احسن
بنموده عیان عکس رخت ز آینه من
ذرات ز مهر رخ تو چون مه تابان
عالم همه از نور تجلی تو روشن
چون حسن تو در باغ جهان جلوه گری کرد
از نور و صفا کون و مکان گشت چو گلشن
از پرتو حسن تو بباغ رخ خوبان
بشکفته دو صد گونه بهار و گل و سوسن
از گلبن وصل تو عجب برگ و نوا یافت
چون بلبل جان گشت اسیر قفس تن
صافی چو شرابیم و مرا نشوه مستی است
زان دم که شدم معتکف میکده چون دن
سرخوش زمی وصل تو چون گشت اسیری
مستانه برقص آمد و گوید که تنن تن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه شخصی به نام حسن است. شاعر از جمال و نور حسن سخن میگوید و تأثیر آن را بر جهان و طبیعت توصیف میکند. او به روشنی میگوید که چهره حسن همچون آینهای است که زیبایی خود را نمایان میکند و تمامی ذرات عالم از نور او روشن شدهاند. همچنین، اشاره میکند که حسن در باغ دنیا جلوهگری کرده و به وجود آمدن گلها و زیباییها در طبیعت را به او نسبت میدهد. شاعر خود را چون بلبل تشبیه میکند که در قفس تن اسیر زیبایی حسن است و از شراب عشق مست شده و سرخوش است. این شعر سرشار از عشق و شیدایی نسبت به حسن و زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: ای حسن، تو با زیبایی خود بر چهرهای زیبا نمایان شدهای و تصویر چهرهات به وضوح در آینه من دیده میشود.
هوش مصنوعی: ذراتی که از عشق چهره تو به وجود آمدهاند مانند ماهی درخشان هستند و تمام جهان از نور ظهور و تابش تو روشن شده است.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو در دنیا درخشید، به واسطه نور و صفای تو، همه جا شبیه به یک باغ سرسبز و زیبا شد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث شده که باغهای زیبا و گلها و سوسنها با شکوه و رنگهای مختلف جوانه بزنند و بهار را تجلی بخشند.
هوش مصنوعی: از باغ وصل تو، چه شگفت که بلبل با جانش در قفس تن، برگ و نوایی تازه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ما مثل شراب خالص هستیم و نشئهی مستی در وجودم جاری است، از زمانی که به میخانه پناه آوردم و در آن جا معتکف شدم، مانند "دن".
هوش مصنوعی: شخصی که از وصال تو خوشحال و شاداب شده، مانند یک اسیر در دام عشق، با شور و شوق آغاز به رقصیدن میکند و میگوید که زندگیاش پر از شادی و لذت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میلاو منی، ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان
توسروی وبر پای نکوتر که بود سرو
نی نی که ترا سرو رهی زیبد بنشین
ایکام دل دوست و بلای دل دشمن
روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن
رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر
هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن
بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز
[...]
راست کن طارم کاراسته شد گلشن
تازه کن جانها جانا به می روشن
بر جمال شه ساقی تو قدح ها ده
بر ثنای شه مطرب تو نواها زن
بازوی دولت و تاج شرف و ملت
[...]
ای دولت کلی ز مکان تو ممکن
وی حکمت جز وی ز بیان تو مبین
با روی تو تابنده نه ماهست و نه خورشید
با خوی تو آزاد نه سروست و نه سوسن
از دست قضا گردن او شد چو گریبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.