از حد گذشت نوبت هجران جان ستان
وقت است کز وصال تو گردیم شادمان
تا با خودی ز وصل نخواهی شنید بو
واصل گهی شوی که نیابی ز خود نشان
وصل تو نیست لایق زهاد خودپرست
این دولتی است در خور عشاق جان فشان
ره می نمود جانب هستی خرد ولی
عشقم بسوی فقر و فنا برد موکشان
چون در طریق عشق حجابست کبر و ناز
دارم همیشه روی نیازی برآستان
زنگ خیال و وهم زمرآت دل زدای
تا روی جانفزاش نماید درو عیان
از جام عشق جان اسیری چو مست شد
فارغ ز هست و نیست ز سود آمد و زیان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالت عاشقانه و عمیق شاعر است که به التماس و خواستن وصال معشوق خود می پردازد. شاعر از رنج جدایی و هجران می گوید و ابراز امیدواری می کند که در این زمان که دیگر نمیتواند از وصال لذت ببرد، به شادی برسد. او تأکید میکند که اصل عشق واقعی در فقر و از خودگذشتگی نهفته است و کسانی که به خود برتری مینوازند، نمیتوانند به این وصال دست یابند. در نهایت، شاعر به وضعیت عشق خود اشاره میکند که او را از امور دنیوی و مادی جدا کرده است و به حالت مستی و اشتیاق نسبت به معشوق، آزاد و فارغ از قید و بندها میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی که زمان جدایی ما از هم به پایان میرسد و جان ما را به درد میآورد، وقت آن رسیده که از همراهی و بودن دوبارهات خوشحال شویم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از خودت جدا نشدهای و به وصال نرسیدهای، نمیتوانی بویی از وصال ببری؛ هر گاه با خودت بیگانه شوی، دیگر نشانی از وجود خودت نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: پیوند تو برای زاهدان خودخواه مناسب نیست، این مقامی است که شایسته عاشقان جانفشان است.
هوش مصنوعی: راهی که نشان میداد، به سمتی بود که به دانش و خرد میرسید، اما عشق من مرا به سوی فقر و نابودی میکشاند.
هوش مصنوعی: در راه عشق، خودخواهی و فخر و سربالایی مانع است، به همین دلیل همیشه به درگاه عشق نیاز دارم و بر آن تکیه میکنم.
هوش مصنوعی: از خیال و تصورات بیرحمانه دل ویران خود را دور کن تا در آن حقیقتی نمایان شود که جان را شاداب کند.
هوش مصنوعی: کسی که از عشق سیراب شده و بیخیال از امور دنیوی است، دیگر به نفع و ضرر اهمیت نمیدهد و مانند یک مست، از همه چیز بیخبر و آزاد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.