گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

چنان حیران حسن آن نگارم

که پروای همه عالم ندارم

مرا از جنت و دوزخ چه پرسی

چو من محو جمال روی یارم

ز دست غمزه آن چشم خونریز

چو زلف عنبرینش بیقرارم

ازآن می ها که ساقی در ازل داد

چو چشمش تا ابد اندر خمارم

تنم در عشق او شد چون خیالی

بدرد عاشقی بنگر چه زارم

چه شادی باشد ای مطلوب جانم

که چون دولت درآئی در کنارم

هزاران حسن یوسف پیش رویش

اسیری کی درآید در شمارم؟