گنجور

 
اسیری لاهیجی

چنان حیران حسن آن نگارم

که پروای همه عالم ندارم

مرا از جنت و دوزخ چه پرسی

چو من محو جمال روی یارم

ز دست غمزه آن چشم خونریز

چو زلف عنبرینش بیقرارم

ازآن می ها که ساقی در ازل داد

چو چشمش تا ابد اندر خمارم

تنم در عشق او شد چون خیالی

بدرد عاشقی بنگر چه زارم

چه شادی باشد ای مطلوب جانم

که چون دولت درآئی در کنارم

هزاران حسن یوسف پیش رویش

اسیری کی درآید در شمارم؟

 
 
 
باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه