گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم

نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم

نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم

حیران جمال رخ بیچون و چرائیم

مست می وصلیم و نه مخمور فراقیم

در تابش حسن رخ او محو فنائیم

نه صاحب تلوین و فنائیم بحقیقت

سلطان سرا پرده تمکین و بقائیم

در میکده با شاهد و می یارو مصاحب

در مسجد و محراب به اوراد و دعائیم

کی باز گذاریم به کس شاهد و می را

هرگه بخرابات چنین مست در آئیم

با ما سخن از کعبه و بتخانه مگوئید

مادر همه جا طالب دیدار خدائیم

در بزمگه وصل درآئیم چو رندان

آن دم که ز قید خود و کونین برآئیم

دلبر چو مرا مونس جانست اسیری

تا ظن نبری یک نفس از دوست جدائیم