عاشقیم و مست صهبای لقا
از خودی بیگانه با حق آشنا
در شعاع آفتاب روی او
نیست گشته هست گشته بارها
نوش کرده باده جام فنا
یافته از هستی باقی بقا
نیست گشته از من و مایی تمام
دیده خود را عالم بی منتها
یافته از روی جان افروز دوست
هر یکی از درد دل را صد دوا
تا شدم واقف ز ناز و شیوه اش
دیده ام در هر جفایی صد وفا
از گل رویش دمادم میرسد
بلبل جان را دو صد برگ و نوا
کاشکی صد جان و دل بودی مرا
تا برایش کردمی هر دم فدا
چون اسیری از خودی خود گذشت
گشت محرم بزم وصل دوست را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مکارم را یمینت رهنما
وی اکابر را بصدرت التجا
چون تو ناورده ستاره شهریار
چون تو نادیده زمانه پادشا
آسمان از قصر تو گیرد علو
[...]
هرکه سعی بد کند در حق خلق
همچو سعی خویش بد بیند جزا
همچنین فرمود ایزد در نبی
لیس للانسان الا ما سعی
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
[...]
ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.