گنجور

 
اسیری لاهیجی

خواهی که شود کشف برت سراناالحق

فانی ز خودی باش و بحق باقی مطلق

مخمور خرابیم بده ساقی باقی

از لعل لبت باده رنگین مروق

از تاب تجلی جمالش مه و خورشید

پیوسته بچرخند درین چرخ معلق

از آینه کون و مکان روی تو دیدیم

بینا نبود منکر این قول مصدق

خورشید حقیقی ز همه ذره بتابید

نزدیک محقق بود این نکته محقق

زاهد ز حسد جق جق باطل کند آغاز

عاشق ز سر سوز چو زد نعره حق حق

توفیق ازل بود رفیقم بره عشق

تا گشت اسیری بوصال تو موفق

 
 
 
امیر معزی

ای یافته اسلام به اقبال تو رونق

اعدای تو بر باطل و احباب تو بر حق

سعد فلک و مَحمِدَتِ خلق زمین است

از کنیت تو مُنشعِب از نام تو مُشتق

آنی تو که هر چند بجویند نیابند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بنشست بجای پدر آن خواجه مطلق

و او از برآمد زفلک قد رجع الحق

آراسته شد صدر بصد حشمت و تمکین

وافروخته شد شرع بصد زینت و رونق

ای باهمه دلها چو روان گشته موافق

[...]

حکیم نزاری

گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق

نی شیخ بود زرق فروشیست منافق

و نیز به نسبت ببرد دلق مرقع

سودش نبود گر نبود عاشق صادق

بر خرقه ی تسلیم زن از سوزن اخلاص

[...]

ابن یمین

لعل لب دلدار شرابیست فرحبخش

در میکده عشق

خواجوی کرمانی

شمیم باغ بهشتست یا نسیم عراق

که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق

برون ز خامه که او هم زبان بود ما را

که دستگیر تواند شد از سر اشفاق

ترا بقتل احبّا مؤاخذت نکنند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه