گنجور

 
اسیری لاهیجی

خواهی که شود کشف برت سراناالحق

فانی ز خودی باش و بحق باقی مطلق

مخمور خرابیم بده ساقی باقی

از لعل لبت باده رنگین مروق

از تاب تجلی جمالش مه و خورشید

پیوسته بچرخند درین چرخ معلق

از آینه کون و مکان روی تو دیدیم

بینا نبود منکر این قول مصدق

خورشید حقیقی ز همه ذره بتابید

نزدیک محقق بود این نکته محقق

زاهد ز حسد جق جق باطل کند آغاز

عاشق ز سر سوز چو زد نعره حق حق

توفیق ازل بود رفیقم بره عشق

تا گشت اسیری بوصال تو موفق