عاشقان را دین و مذهب شد وفاق
عشق ورزی راست ناید با نفاق
تا درآمد پای عشق اندر میان
عاشق و معشوق دارند اتفاق
عاشقان در نیستی جا کرده اند
زاهد از هستی نماید طمطراق
خان و مان عقل ویران کرده ام
تا بکوی عشق بگرفتم وثاق
زاهدان را ذوق عرفان از کجا
غیر عارف را ندادند این مذاق
هست مشتاق جمالش هر دو کون
در دو عالم نیست کس بی اشتیاق
ناصحم گوید بترک عشق گو
ترک جان گفتن اسیری هست شاق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و معنای آن در زندگی انسانها میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق واقعی با نفاق و تناقض نمیتواند coexist کند. وقتی عشق میان عاشق و معشوق برقرار میشود، توافق و همسویی به وجود میآید. عاشقان در عالم عدم (نیستی) سیر میکنند و زاهدان به ظاهر خود را در وجود مادی غرق کردهاند. شاعر از ویرانی عقل خود به خاطر عشق صحبت میکند و از ذوق زاهدان نسبت به عرفان میپرسد و تأکید میکند که عشق و اشتیاق برای جمال معشوق در هر دو عالم وجود دارد. در نهایت، او به سخنان یک ناصح اشاره میکند که میگوید عشق را ترک کن، و این کار را برای روح سرگردان بسیار دشوار میداند.
هوش مصنوعی: عاشقان در عشق ورزی خود به اتحاد و هماهنگی میرسند و هیچگونه نفاق و دوگانگی در این مسیر جایز نیست. دین و مذهب برای آنها در پیوند عاطفیشان تبدیل به یک اصل مشترک شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به میان عاشق و معشوق وارد میشود، آنان در انجام کارها و احساسات خود به توافق میرسند.
هوش مصنوعی: عاشقان در دوری از دنیا زندگی میکنند، اما زاهدان با نمایش امور دنیوی، خود را بزرگ و مهم نشان میدهند.
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق تمام دانایی و خرد خود را کنار گذاشتهام و وابستگیهایم را رها کردهام.
هوش مصنوعی: زاهدان، افرادی که به طور ظاهری دیندار و زاهد هستند، از کجا طعم و لذت عرفان را تجربه میکنند، در حالی که این حس و حال را به افراد غیر عارف نمیدهند؟
هوش مصنوعی: هر دو جهان به زیبایی او علاقهمند هستند و هیچکس در این دو عالم نیست که بدون اشتیاق به او باشد.
هوش مصنوعی: پند دهندهام میگوید که عشق را رها کن، اما من میگویم که گفتن "دور از جان" در واقع دشواری است برای کسی که اسیر عشق شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت شیخا طاقت من گشت طاق
من ندارم هیچ طاقت در فِراق
در فراقت طاقت من گشت طاق
مستغاث از جور و بیداد ازفراق
جفت اندوه و فغانم روز و شب
تا بماندَستَم، من از وصل تو طاق
جز خیال تو ندارم هم نشین
[...]
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
دوستان آه از فراق آه از فراق
الغیاث از اشتیاق از اشتیاق
دفع غم را جز می استعداد نیست
کم ترک می افتد آن هم اتفاق
وقت وقتی جرعه ای گر می چشم
[...]
بر لب آمد جان ما از اشتیاق
شد چو صبرم تلخ از هجران مذاق
از دو چشم پر غمم خون می چکد
یک زمان از شوق و یک دم از فراق
در فراق روی خوبت ای صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.