گنجور

 
حکیم نزاری

دوستان آه از فراق آه از فراق

الغیاث از اشتیاق از اشتیاق

دفع غم را جز می استعداد نیست

کم ترک می افتد آن هم اتفاق

وقت وقتی جرعه ای گر می چشم

زهر می گردد ز تلخی در مذاق

سیر کرد از زندگانی غربتم

چند گردم در خراسان و عراق

صبر من بگریخت از غوغای عشق

هم چنان کز حمله ی تنّین براق

آه اگر دولت اجابت می دهد

وقت رجعت بگذرم همچون براق

گر نبینم آفتاب روی دوست

ماه امیدم بماند در محاق

بلعجب کاری و مشکل حالتی

دیده در غرقاب و تن در احتراق

قصه کوته کن نزاری بازگوی

دوستان آه از فراق آه از فراق

 
 
 
اثیر اخسیکتی

در فراقت طاقت من گشت طاق

مستغاث از جور و بیداد ازفراق

جفت اندوه و فغانم روز و شب

تا بماندَستَم، من از وصل تو طاق

جز خیال تو ندارم هم نشین

[...]

حکیم نزاری

آمدم بیرون زمانی از وثاق

خاطری پر غم دلی پر اشتیاق

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
جهان ملک خاتون

بر لب آمد جان ما از اشتیاق

شد چو صبرم تلخ از هجران مذاق

از دو چشم پر غمم خون می چکد

یک زمان از شوق و یک دم از فراق

در فراق روی خوبت ای صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه