کسی کورا غم جانان نباشد
همان بهتر که اورا جان نباشد
ببزم وصل جانان ره کسی برد
که در قید جهان و جان نباشد
بعشقت کافر آمد هرکه او را
بکفر زلف تو ایمان نباشد
مجو زاهد ز من سامان درین راه
که راه عشق را سامان نباشد
نیاز عاشقان گردد همه ناز
اگر معشوق جان پنهان نباشد
فنا شو گر وصال یار خواهی
ترا تا این نباشد آن نباشد
دلی کو با غم عشق است همدم
نخوانم دل اگر شادان نباشد
نمی پرسد طبیب از حال زارم
مگر درد مرا درمان نباشد
اسیری بی می و شاهد توان بود
ولی این شیوه رندان نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گوی بی چوگان نباشد
گناه از گوی سرگردان نباشد
توان نان خورد اگر دندان نباشد
مصیبت آن بود که نان نباشد
دل ما را شکیب از جان نباشد
ور از جان باشد، از جانان نباشد
مرا دشوار ازو باشد صبوری
ز جانان دل صبور آسان نباشد
نباشد ناله عیب از دردمندی
[...]
چه خوش بزمی که جز جانان نباشد
درین محرم بغیر از جان نباشد
دو درج لعل کان در کان نباشد
دو عقد دُر که در عمان نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.