آنان که ز درد عشق مستند
از درد خمار عقل رستند
در کوی قدم قدم نهادند
از حادثه حدوث جستند
بردند زکفر ره به ایمان
جانرا چو بزلف یار بستند
آئینه هرکمال و نقصند
چون برزخ نیستند و هستند
درهر دو جهان بلند قدرند
زان رو که بکوی دوست پستند
مشکل که دگر شوند هشیار
چون مست ز باده الستند
گفتند وداع ننگ و ناموس
در کوی قلندری نشستند
گفتند بزهد شهره در شهر
باآنکه همیشه می پرستند
در صومعه معتکف اسیری
در میکده جام می بدستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
باز آن ددگان که صف شکستند
گردش، چون سپهر، حلقه بستند
خوبان عرب ز جا بجستند
هنگامه خویش برشکستند
این طایفهاند اهل معنا
باقی همه خویشتن پرستند
فانی ز خود و به دوست باقی
این طرفه که نیستند و هستند
آنها که ربودهٔ الستند
از عهد الست باز مستند
تا شربت بیخودی چشیدند
از بیم و امید، باز رستند
چالاک شدند، پس به یک گام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.