گنجور

 
اسیری لاهیجی

آنان که ز درد عشق مستند

از درد خمار عقل رستند

در کوی قدم قدم نهادند

از حادثه حدوث جستند

بردند زکفر ره به ایمان

جانرا چو بزلف یار بستند

آئینه هرکمال و نقصند

چون برزخ نیستند و هستند

درهر دو جهان بلند قدرند

زان رو که بکوی دوست پستند

مشکل که دگر شوند هشیار

چون مست ز باده الستند

گفتند وداع ننگ و ناموس

در کوی قلندری نشستند

گفتند بزهد شهره در شهر

باآنکه همیشه می پرستند

در صومعه معتکف اسیری

در میکده جام می بدستند

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
اسیری لاهیجی

این طایفه‌اند اهل معنا

باقی همه خویشتن پرستند

فانی ز خود و به دوست باقی

این طرفه که نیستند و هستند

شیخ بهایی

آنها که ربودهٔ الستند

از عهد الست باز مستند

تا شربت بیخودی چشیدند

از بیم و امید، باز رستند

چالاک شدند، پس به یک گام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه