گنجور

 
اسیری لاهیجی

بردار ای صبا ز جمالش نقاب را

گو بنگرید آن رخ چون آفتاب را

چون دیده تاب دیدن حسن رخش نداشت

برروی خود فکند ازین رو نقاب را

ساقی بیار باده بمخمور عشق ده

بشکن خمار عاشق مست و خراب را

ای پیر میکده در میخانه باز کن

مست مدام ساز همه شیخ و شاب را

بر بحر هستی تو جهان غیر موج نیست

عارف بغیر بحر چگوید حباب را؟

عمری بعشق روی تو نغنود دیده هیچ

با چشم عاشق تو چه کارست خواب را؟

نزد اسیری دوزخ محض و عذاب دان

بی روی دوست جنت عدن و ثواب را

 
 
 
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه