اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

ز شوقت جمله عالم بیقرارند

همه مشتاق دیدار نگارند

همه مست می شوق آنچنانند

که بی تو نه قرار و صبر دارند

ملایک از می دیدار مستند

زمین و آسمان حیران یارند

همه مست ازمی وصلند بیخود

ولی با خود ز هجران در خمارند

چنان در نور روی یار محواند

که خود را او و او را خود شمارند

حریم خانه دل جز خیالت

چه محرومان که محرم می گذارند

اسیری عاشقان مست دیدار

ز لذات دو عالم یاد نارند