ای قامت رعنای تو رشک سهی سروبلند
وی شیوه و ناز تو در پیش نظر بازان پسند
بگشای چین زلف را، آزاده کن ما را ز ما
تاکی دل و جان مرا چون بندیان داری ببند
عالم بدام فتنه شد پا بسته قید بلا
بهر شکار صید چون انداخت گیسویت کمند
از شربت لعل لبت درد دلم را کن دوا
در تاب تب جانهای ما در نار هجران تا بچند
عشاق را سود و زیان سودای زلف سرکشت
مهر رخ چون ماه تو سرمایه هرمستمند
ای ناصح مشفق دگر پند من عاشق مده
زیرا زیان عشق را پندت نباشد سودمند
کوری چشم حاسدان سر جمال نوربخش
هر دم اسیری بیشتر میگو به آواز بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمند
بیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برند
[...]
از آن تخم خرما خورد گوسفند
که قفل است بر تنگ خرماوبند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.