عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند
تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند
آن زمان کز بهر هر کس خلعتی تعیین شد
برقد من جامه رندی از آن دم دوختند
سوخت یاد غیر و یادت مونس جانم بماند
در دلم تا آتش عشق ترا افروختند
چون ز زیر ابر عزت گشت تابان مهر ذات
در شعاع پرتوش ذرات عالم سوختند
چون اسیری پاکبازان برسر بازار عشق
هر دو عالم را بنقد وصل او بفروختند