چو مهر جمال تو در جلوه بود
ز هر ذره نوعی دگر رو نمود
ز نور تجلی جهان محو شد
صبا چون ز روی تو پرده گشود
ز خورشید تابان برافکن نقاب
نما رو بعاشق برغم حسود
عدم گشت پیدا بنقش حباب
چو موجی برآورد بحر وجود
چو ساقی به رندان می عشق داد
بیک جرعه عقل و هوشم ربود
ببازار عشق تو درباختم
همه دین و دنیا بسودای سود
اسیری ندیدم کسی غیر یار
چو ره یافتم در مقام شهود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
ابا این همه ضعف و پیری که بود
همی فر و زور جوانی نمود
ز یزدان و از ما هزاران درود
مر او را و یارانش را برفزود
وُجودی اَنْاَغیبَ عَنِ الْوجودِ
بِما یَبْدوُ عَلیَّ مِنَ الشُّهودِ
بدین پایه اندر کنون هر چه بود
ترا در بدر باز خواهم نمود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.